بخش چهارم:رویکرد دوباره به مطبوعات

فعالیتهای شاملو گرچه ظاهر چپ گرایانه داشت، اما در برخی موارد با شبکه‌های جاسوسی غرب مرتبط بود. ارتباط و همکاری با مهدی میراشرافی(1)نمونه‌ای از اینگونه اقدامات اوست. میراشرافی در سال 1341 از احمد شاملو دعوت کرد تا سردبیری روزنامه‌ای را که قرار بود از روز 15 اردیبهشت همان سال منتشر شود، بپذیرد. در یکی از اسناد ساواک آمده است:

«میر اشرای تصمیم دارد که جهت مقابله و معارضه با روزنامه‌های کیهان و اطلاعات، چپ روی پیش بگیرد و بدین طریق جایی برای روزنامه خود باز کند. قرار است این روزنامه از روز یازدهم اردیبهشت 1341 مرتباً منتشر گردد و فعلاً در مورد مسئولیت سردبیری آن میان ]علی‌اصغر[ صدر حاج سید جوادی و احمد شاملو رقابتی وجود دارد ولی بایستی احمد شاملو این پست را بر عهده بگیرد...»(2)

در سال 1345 احمد شاملو و یدالله رویایی تصمیم به انتشار مجله می‌گیرند و نام «بارو» را که ترکیبی از حروف ابتدای اسم هر دوشان بود برای آن برگزیدند و بدون رعایت تشریفات قانونی و اداری و بدون اینکه برای آن درخواست مجوز کنند و یا منتظر صدور امتیاز باشند، آن را انتشار دادند. هفته‌نامه «بارو» تنها سه شماره دوام آورد و به دستور مقامات دولتی به دلیل نداشتن پروانه انتشار تعطیل شد.

شاملو و یدالله رویایی جلوگیری از انتشار هفته‌نامه «بارو» را به عنوان سند اقدامات مبارزاتی خود علیه رژیم پهلوی ارائه کردند و مدعی شدند که این نشریه با دخالت مستقیم وزیر اطلاعات و «ساواک» تعطیل شد، در حالی که واقعیت امر غیر از این بود.هفته‌نامه «بارو» هم اکنون در آرشیو‌ها موجود است. دقت در محتوای مطالب آن نشان می‌دهد که این نشریه ضد رژیم حرکت نمی‌کرد، تنها اشکال موجود در راه ادامه انتشار «بارو» نداشتن امتیاز بود و شاملو هم به دلیل نداشتن شرایط و مدرک تحصیلی نمی‌توانست امتیاز روزنامه بگیرد. زیرا برای درخواست امتیاز باید حداقل مدرک لیسانس ارئه می‌کرد و شاملو فاقد آن بود.

در سال 1346 دوره دیگری از فعالیت‌های مطبوعاتی احمد شاملو آ‎غاز شد. در این سال امیر هوشنگ عسگری صاحب امتیاز مجله خوشه مسئولیت سردبیری این مجله را به احمد شاملو سپرد. همکاری احمد شاملو با مجله «خوشه» از روز هفتم خرداد 1346 و همزمان با انتشار شماره 14 از سال دوازدهم این مجله آغاز شد.در همان اوایل آمدن احمد شاملو به خوشه، حادثه‌ای رخ داد که حمایت همه‌جانبه رژیم از او بر ملا ساخت. این حادثه مرگ ناگهانی منوچهر شفیانی در کنار احمد شاملو بود. منوچهر شفیانی قصه‌نویسی جوان از اهالی خوزستان بود. او برای دیدن شاملو به مجله خوشه می‌رود و شب را با او می‌گذراند و آخر شب همراه شاملو به خانه‌اش می‌روند. شاملو که معتاد بود، مقداری از مواد مخدر خود را در اختیار شفیانی می‌گذارد و شفیانی به دلیل مصرف هروئین دچار ایست قلب شده، می‌میرد.با مرگ شفیانی مامورین شهربانی احمد شاملو را به کلانتری هدایت می‌کنند تا برای انجام تحقیق به دادگستری اعزام شود.

هنوز تشریفات اویه تشکیل پرونده مربوطه انجام نشده بود که شاملو آزاد شد و تحقیقات پیرامون مرگ منوچهر شفیانی به محاق تعطیل و فراموشی افتاد و پرونده آن مختومه اعلام گردید.(3)در همان ایام در محافل هنری و مطبوعاتی شایع شده بود که شاملو شفیانی را برای تزریق هروئین وسوسه می‌کند و با قصد قبلی او را به کام مرگ می‌فرستد.به دنبال چاپ شرح حال احمد شاملو در سلسله مطالب «نیمه پنهان» روزنامه کیهان و اشاره‌ای که به موضوع بازداشت به اتهام دخالت در قتل منوچهر شفیانی شد، نامه‌ای از آقای داراب شفیانی، برادر منوچهر شفیانی و شاکی اصلی این پرونده، به دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان رسید.

ایشان در این نامه، ضمن تأکید بر دخالت احمد شاملو در ماجرای مرگ برادرش گزارشی از چگونگی حادثه ارائه داده بود. نامه آقای داراب شفیانی را به همراه برخی اسناد که در روزنامه کیهان مورخ 27/4/1378 به چاپ رسید و با سکوت معنا‌دار آقایان احمد شاملو، مسعود بهنود و امیرهوشنگ عسگری مدیر مجله خوشه روبرو گردید را با هم بخوانیم:

«دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان

با عرض سلام و تشکر از مطلبی که در یادآوری قتل برادرم منوچهر شفیانی در روزنامه کیهان مورخ 26/12/1377 پاورقی نیمه پنهان، چاپ کرده بودید، بدینوسیله حقایقی را به شرح زیر به عرض می‌رسانم. خواهشمند است مقرر فرمایید جهت آگاهی عموم در آن روزنامه چاپ گردد.در اینکه مسبب مرگ برادرم آقای احمدشاملو بوده است، حای هیچ‌گونه شکی وجود ندارد. زیرا برابر اظهار سرایدار منزل متوفی، آقای احمد شاملو در شب حادثه، یعنی مورخ 19/7/1346 در منزل منوچهر میهمان بوده است.

سرایدار می‌گوید: تا ساعت یک بامداد من بیدار بودم و صدای هر دو نفر را می‌شنیدم. بعد از آن ساعت خوابیدم و شاملو پس از حصول اطمینان از اینکه مسمومیت منجر به مرگ برادرم کارساز واقع شده، منزل را ترک می‌نماید.ساعت 6 صبح که طبق معمول هر روز، سرایدار جهت بیدار کردن منوچهر داخل ساختمان می‌شود. وی را در حال اغما در راهرو می‌بیند و پس ازچند دقیقه آقای مسعود بهنود که در اداره طرحها و برنامه‌ها همکار منوچهر بود، که طبق روال هر روز صح حدود ساعت 7 صبح می‌آمد و با هم به اداره می‌رفتند، از راه می‌رسد، همین که از سرایدار می‌شنود که منوچهر در حال اغما است به جای کمک و رساندن او به بیمارستان، فوری فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد  و شتابان ازآن محل دور می‌شود. سپس زمانی طول می‌کشد تا سرایدار او را به بیمارستان می‌برد که منوچهر در بین راه فوت می‌کند.

این اظهارات، شواهد و دلایل کلاً در پرونده شماره 46/89 که زیر نظر آقای هدایت بازپرس وقت شعبه 4 فوق‌العاده که به علت شکایت بنده تشکیل گردید، موجود است و آقای هدایت به من گفت دست بسیار قوی پشت سرشاملو است در حالی که حتی گزارش آزمایشگاه پزشکی قانونی نوع سم را هم تشخیص داده بود که در باقیمانده استکان چای موجود بود. ابتدا من فکر می‌کردم آقای دکتر امیرهوشنگ عسگری مدیر مجله خوشه از شاملو حمایت می‌کند. به همین سبب به دیدار ایشان رفتم. اما او به من گفت اشتباه می‌کنید و به من فهماند که هوایدا و دربار از شاملو حمایت می‌کنند و آقای هدایت هم همین نظر را تائید می‌کرد. بنابراین طی تلگرافی به هوایدا نوشتم که چرا در این مورد شما شریک جرم شده‌اید؟ که از طریق اداره آگاهی و ساواک موئرد بازخواست قرار گرفتم. حال از آقایان احمد شاملو و مسعود بهنود تقاضا دارم ایشان هم لطف بفرمایند به خود زحمت بدهند جهت رهایی از عذاب وجدان، چند کلمه‌ای بیان بفرمایند تا حقایق روشن شود. در خاتمه با تقدیم فتوکپی نامه اداره بازرسی مبنی بر دستگیری آقای احمد شاملو خواهشمند است بررسی فرمائید آیا امکان دسترسی به پرونده 46/89 وجود دارد؟

با تشکر و تقدیم احترام ـ داراب شفیانی»

در اواسط دهه 1340 سفارت آلمان در تهران برنامه‌هایی ویژه هنر و ادبیات معاصر ترتیب داد و برای اولین بار در ایران مراسمی به نام «شب شعر» در باغ «انستیوگوته» واقع در چهار راه امیراکرام برگزار کرد. یکی از شبهای شعر به احمد شاملو اختصاص داشت.در این برنامه‌ها که به تبلیغات وسیعی در مطبوعات و رادیو و تلویزیونم همراه بود، شاملو بدون اینکه مورد کوچکترین مزاحمتی واقع شود، به پشت تریبون رفت و به زعم خود سیاسی‌ترین شعرهایش را خواند.(4)

استقبال از شبهای شعر موجب شد تا شاملو و امیرهوشنگ عسگری به فکر بهره‌برداری از آن بیفتند و به سودای جلب تیتراژ و تبلغ برای مجله خوشه، شب شعر شاعران نوپرداز را در محل باشگاه شهرداری تهران ـ واقع در خیابان خانقاه ـ برگزار کنند.(5)در سال 1349 احمد شاملو همکاری خود را با تلویزیون ملی ایران آغاز کرد و در این سال فیلم‌های «پاوه، شهری از سنگ» و «ون قلیچ داماد می‌شود» را کارگردانی نمود. پس از ماجرای دیدار شاملو با فرح و بوسیدن دست وی ـ که فیلم آن در سنماها نماش داده شد ـ رفتار هنری احمد شاملو در مدار توجه قرار گرفت و در محافل آن روزگار این اقدام وی نشانه‌ای دیگر از دوگانگی گفتار و کردار شاعر به حساب آمد.

در سال 1351 شاملو همزمان با اشتغال در تلویزیون، در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم مشغول بود و صفحات و نوارهای کاستی از اشعار حافظ، مولوی، خیام، نیما و شعرهای خودش را ضبط می‌کرد.(6) او در همین سال به فرهنگستان زبان ایران دعوت شد تا برای تحقیق و تدوین کتاب کوچه به فعالیت بپردازد.این همکاری سه سال ادامه یافت. در سال 1355 مسئولیت دیگری بر مسئولیتهای احمد شاملو اضافه شد و او رسماً به عنوان سرپرست پژوهشکده تلویزیون منصوب گردید.

شاملو در سال 1356 ایران را به مقصد آمریکا ترک گفت. او در مجامع دانشجویی آن دیار مدعی شد که ایران را به عنوان اعتراض به سیاستهای رژیم پهلوی ترک گفته است. (7)در حالی که سازمانهای فرهنگی و هنری رژیم حمایت همه جانبه از او را در دستور کار داشتند و به او محرمانه کمک می‌رساندند. در همین سال انتشارات امیرکبیر گزیده‌ای از اشعار او را انتشار اد و حق‌التألیفش را به آمریکا فرستاد.(8)وی به مناسبت فرا رسیدن نوروز سال 1357 در جشن عید سازمان دانشجویان ایرانی در نیویورک عضو کنفدراسیون جهانی (CIS) شرکت کرد و با اتخاذ موضوع ضد سلطنتی علیه جشن نوروز و نقش شاهان به ایراد سخنرانی پرداخت. از دیگر سخنرانان این جشن بابک زهرائی، احمد کریمی حکاک و محمود صیرفی‌زاده بودند.(9)شاملو در دوران اقامتش در امریکا هیچ حرکت مؤثری انجام نداد. او چندی بعد برای اینکه سکوت رضایت‌آمیزش را در قبال جنایات رژیم پهلوی توجیه کند، مدعی شد که بعضی از افراد در آمریکا مانع فعالیت او بوده‌اند، بویژه از رضا براهنی به عنوان کسی که جلو مصاحبه‌های مطبوعاتی او را کرفته است نام برد. براهنی در مصاحبه‌ای با یکی از مجلات، این ادعای شاملو را تکذیب کرد و گفت:«... من خودم گفتم که برای شاملو مصاحبه مطبوعاتی در آمریکا ترتیب بدهند. به دلیل اینکه شاملو را در آمریکا کسی نمی‌شناخت... بار اول که شاملو به امریکا رسید، کسی او را نمی‌شناخت، من اسم او را برای دعوت شدن دادم. بار دوم که شاملو آمد به آمریکا، روشن نبود برای چه آمده است. علاوه بر این او نمی‌توانست بدون داشتن گروه مبارز کند. خصوصاً که زبان هم بلد نبود. با مترجم هم که نمی‌شود مبارزه کرد... شاملو از نظر سیاسی در امریکا با شکست روبرو شد. چون نمی‌توانست حتی یک مقاله در یک مجله معتبر چاپ کند...»(10)

با این همه شاملو دوره اقامتش در امریکا را به عنوان یک دوره تبعید و مبارزه نشان می‌دهد. او برای اینکه در جریان انقلاب از قافله عقب نماند، با توسل به ترفندهای خاص خود کوشید خود را یک شاعر ضد رژیم که مدتی را در تبعید به سر برده معرفی کند و در این راستا حتی برای جمع‌آوری کتاب «از هوا تا آینه‌ها» از کتابفروشی‌ها هم دلیل سیاسی تراشید و با تبلیغات، آن را به صورت توقیف کتابش نشان داد. در حالی که واقعیت چیز دیگری بود و این کتاب در پی شکایت شخص شاملو از ناشر که بدون مجوز آن کتاب را به چاپ رسانده بود، جمع‌آوری شد.(11)شاملو در سال 1357 امریکا را ترک کرد و به عنوان سردبیر هفته‌نامه ایرانشهر در لندن اقامت گزید. مسئولیت این نشریه را غلامحسین باقرزاده به عهده داشت. همکاری احمد شاملو با ایرانشهر چند ماهی به طول انجامید و او 12 شماره از این مجله را انتشار داد.شاملو در بهمن ماه سال 57 قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از سردبیری «ایرانشهر» کناره گرفت.(12) درباره علت کناره‌گیری وی از سردبیری، غلامحسین باقرزاده مدیر مسئول ایرانشهر می‌نویسد:«... شما آقای شاملو چرا صریحاً موضوعی را که به استعفای شما منجر شد... مطرح نمی‌کنید؟ چرا از محتوای مقاله‌ای نام نمی‌برید که می‌خواستید به جای سرمقاله شماره 14 و 15 چاپ شود و بعد به بهانه مخالفت با چاپ آن استعفا دادید؟ (می‌گویم بهانه چرا که شما از دو هفته پیش‌تر خواستید که نام شما به عنوان سردبیر از سرلوحه روزنامه حذف شود و قصد مراجعت به ایران را داشتید...) چرا نمی‌گوئید که در مقاله مورد بحث در آستانه سفر آیت‌... خمینی به ایران ـ (موقعیت زمانی را دقت کنید) ـ شما از نهضتی که به رهبری آیت‌ا... خمینی اوج گرفته بود به تفصیل به عنوان یک ئوطئه امریکایی یاد کردید و فی‌المثل از جبهه‌گیری نیروهای مذهبی در برابر بختیار تحت عنوان «جنگ زرگری» یا «بندبازی‌های مبتذل» نام بردید و ...»(13)

وی در اسفند 1357 و در زمانی که رژیم پهلوی به طور کامل ساقط شده بود به ایران بازگشت. وی در ابتدای سال 1358 در کسوت یک انقلابی، صحبت از زجر و شکنجه و سختی و مرارت‌هایی راندکه در راه‌براندازی رژیم پهلوی متحمل شده است!! یکی از آشنایان نزدیک او در جریان تمام فراز و فرودهای زندگی شاملو، بویژه ده‌سال اخر سلطنه خاندان پهلوی قرار داشت، طی یادداشتهای کوتاه به افشای بعضی از اسرار و چگونگی حمایت رژیم شاه از او پرداخت.«... در سال 1356 که احمد شاملو به آمریکا رفته بود، همزمان با تظاهرش به مخالفت از رژیم، دولت ایران نیز آماده می‌شود تا 500 هزار دلار برای چاپ «کتاب کوچه» تألیف احمد شاملو، به دانشگاه کلمبیا بپردازد. از قرار معلوم امیرعباس هویدا نخست‌وزیر با پرداخت چنین مبلغی موافقت کرده بود و مسئولین وقت مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه کلمبیا، می‌کوشیدند تا هر چه زودتر این مبلغ در اختیار این دانشگاه قرار گیرد.

در آن موقع وزیر وقت علوم، موضوع را با رئیس مؤسسه تحقیقات و برنامه‌ریزی علمی و آموزشی در میان می‌گذارد و دستور می‌دهد تا این مبلغ از محل اعتبارات این مؤسسه به دانشگاه کلمبیا پرداخت شود. ولی رئیس این مؤسسه با پرداخت این پول مخالفت می‌کند و دلایلی می‌آورد، به این شرح؛

1ـ احمد شاملو برای تهیه و تنظیم «فرهنگ کوچه» با فرهنگستان زبان ایران قراردادی داشته است و سالها بابت این قرارداد، به طور منظم و ماهانه مبالغی کلان می‌گرفته، ولی در طی این مدت هیچ متنی در اختیار فرهنگستان نگذاشته است.

2ـ در حدود سال 1352، احمد شاملو به دستور فرخ پهلوی به عنوان مشاور دفتر دانشگاه بوعلی همدان در تهران، مبلغی معادل حداکثر حقوق استادی دانشگاه بوعلی همدان در تهران، مبلغی معادل حداکثر حقوق استادی دانشگاه دریافت می‌کرده است تا بتواند کتاب «فرهنگ کوچه» را با فراغت خاطر به اتمام برساند. در همان موقع احمد شاملو علی‌رغم مخالفت فرهنگستان زبان، به دستور فرخ پهلوی کلیه مدارک تهیه شده از فرهنگ کوچه را از فرهنگستان به محل کار خود در دانشگاه بوعلی منتقل می‌سازد.

3ـ در سال 1355 شورای پژوهش‌های علمی کشور به دستور فرخ پهلوی با پرداخت 370 هزار تومان به شاملو موافقت می‌کند تا احمد شاملو بتواند کار خود را تمام کند. ولی او بدون دادن هیچ‌گونه متنی به فرهنگستان یا دانشگاه بوعلی روانه خارج می‌شود.مؤسسه تحقیقات استدلال می‌کند، در حالی که این وجوه به شاملو پرداخت شده است، حالا به چه علت باید دولت ایران مبلغ 500 هزار دلار دیگر به دانشگاه کلمبیا حواله کند تا کتاب شاملو در خارج از ایران به چاپ برسد؟»(14)

راوی در ادامه همین یادداشت یادآور می‌شود:«... احمد شاملو این شاعر زحمتکش و این نیروی بالنده تاریخ!! در زمان واحد و همه ماهه از رادیو و تلویزیون، کانون پرورش فکری کودکان، وزارت فرهنگ و هنر، دانشگاه صنعتی، شیر و خورشید سرخ، بنیاد پهلوی، نخست‌وزیری، دانشگاه بوعلی، دفتر فرخ پهلوی و چند سازمان دولتی و خصوصی دیگر مبالغ قابل توجهی دریافت می‌کرده اتس واین پرداخت‌ها تا دی ماه 1357، آخرین ماه اقتدار خاندان پهلوی ـ برا یاو به خارج از کشور حواله شده است.»(15)

نویسنده این مطلب در پایان از احمد شاملو می‌خواهد تا اگر این گفته‌ها را دروغ می‌داند و ارتباط پیوندی به شرح مندرج دراین نوشته با رژیم نداشته است، پاسخ مستدل خود را انتشار دهد، اما شاملو هیچگاه این ادعانامه را تکذیب نکرد.شاملو بلافاصله پس از بازگشت به ایران و از نخستین روزهای حضور در کشور، موضع مخالف با انقلاب اتخاذ کرد. عفت داداش‌پور یکی از عناصر ضدانقلابی در تحریریه کیهان سلطنت طلب چاپ لندن می‌نویسد:«اسفند ماه 1357 وقتی احمد شاملو پس از چند سال اقامت در خارج از کشور به ایران بازگشت، حسن قریشی ـ مدیر مسئول کتاب هفته در دوره‌ای که شاملو سردبیر آن بود ـ مستقیماً او را از فرودگاه به خانه‌اش در تجریش برد. من که با سه خواهر شاملو دوستی داشتم، به دعوت یکی از آنها به جمعشان پیوستم. انقلاب شده بود و شاملو هم به وطن برگشته بود. خانه‌شان در خیابان فرح جنوبی ـ که پدر آیدا به آنها بخشیده بود ـ در اجاره بود و تا خالی بشود چند ماهی وقت لازم داشت و در این فاصله شاملو اوقاتش را در منزل آشنایان می‌گذراند.»(16)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 صالح پور،محمدتقی،شاملودرقلمرومطبوعات،مهر1376.

2 گزارش مأمور ویژه ساواک،به نقل ازکتاب ظهوروسقوط سلطنت پهلوی،اثرارتشبدحسین فردوست،جلددوم،ص311،310.

3 ماجرای مرگ شفیانی بدون اشاره به شاملودرروزنامه هاومجله فردوسی امده است.

4 روزنامه های تهران وبرخی مجلات گزارش این مراسم رادرج کرده اند.

5 اوجی،منصور،«ائینه رویا،اه از دلت،اه...»بخش اول.

6 شاملو،ایدا،سالشمارزندگی شاملو،ذیل وقایع سال 1351.                 7 همان.                  8 همان.

9 جزوه افق روشن،کتابخانه دفترسیاسی سپاه پاسداران.

10 مجله امیدایران،شماره 23،مورخ 18 تیر 1358،مصاحبه بابراهانی.        11 مصاحبه باروزنامه کیهان مورخ 22/4/1357.

12 روزنامه اطلاعات،14/11/1357.                                                   13 روزنامه بامداد،12/4/1358.

14 رفعت،دکترمحسن،روزنامه کیهان،27/5/1358.                                15 همان.

16 داداش پور،عفت ابرازاحساسات،و ین ،تیرماه 1376.