بسیاری از کارگزاران روشنفکری بیمار سعی دارند تا کارنامه فعالیتهای احمد شاملو را شاعری اجتماعی و متعهد که مردم در شعرش جایگاهی خاص دارند. معرفی کنند. اما نگاهی به سوابق و حرف و سخنهای خود او نشان میدهد که وی هیچگونه اهمیتی برای مردم قائل نیست و از اینکه گاهگاه هم شعری برای مردم گفته، ابراز پشیمانی میکند. مصاحبه شاملو با مجله فردوسی مؤید این ادعاست:«شعرها یا خوبند یا مزخرف اگر مزخفرند که چاپ کردن ندارند، و اگر خوبند، که حیف شعر خوب برای مردم ...من یک لاکی دارم و خزیدهام توش. من به هیچ چیز در زندگی اعتقاد ندارم.»(1)
او حتی به مردم توهین روا میدارد و در همین مصاحبه میگوید:«... مردمی که یک زمان خوف انگیزترین عشق من بودند، مرا از گند، عفونت و نفرت سرشار کردهاند.چقدر آروز میکردم که زندگانیم ـ بهر اندازه کوتاه ـ سرشار از زیبایی باشد. افسوس میخورم که گند و تاریکی ابتذال و اندوه همه چیز را در خود فرو برده است ... تنها آرزویی که برایم باقی مانده این است که پس از مردن، لاشه مرا در گورستان عمومی دفن نکنند. بگذارید دستکم پس از مرگ آرزوی من، به دور ماندن از مردم و پلیدیهایشان برآید. مردمی که از ایشان متنفرم ... من وظیفهای برای خود در قبال این مردم نمیشناسم.»(2)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 مجله فردوسی،شماره757مورخ 13/1/1345.
2 همان.
|