در سال 1350، در حاشیه کنگره جهانی حافظ و سعدی در شیراز، شاملو طی یک گفتو گوی با خبرنگار روزنامه کیهان میگوید:«... عظمت حافظ در طرز تفکر اوست، ... من به دلایل بسیاری، حافظ را ضد «جبر» میدانم،در این صورت اگر در پارهای از ابیاتش میبینم که خطاب به زاهد میگوید؛ از ازل خدا مرا گناهکار خلق کرده، شک نیست میخواهد منطبق جبری آن حضرت را گرزوار به کلهاش بکوبد...»(1)
او سالها پیش در مصاحبه با مجله فردوسی حافظ را در شمار شعرای ضعیف ارزیابی کرده و او را از متوسط شاعران محدودهتر دانسته بود:« افق او ]حافظ[ از افق بسیاری شاعران متوسط روزگار ما نیز محدودتر بوده است... شاید بتوان ادعا کرد که میتوان در پرمایهترین اشعار شاعری چون «البوت» چنان غوطه خورد که شناگری ماهر در گردابی هایل، اما هرگز نمیتوان درباره حافظ این چنین ادعا کرد.»(2)
احمد شاملو، شاعر بزرگ حافظ شیرازی را هم در خدمت کسب شهرت برای خود میگیرد و با تصحیح عزلیات حافظ و انتشار آن میکوشد تا برای مدتی خود را مطرح سازد و نام خود را بر سرزبانها بیندازد.انتشار مجموعه غزلیات حافظ به تصحیح احمدشاملو، موجب حرف و حدیث فراوان در میان اساتید ادبیات فارسی و حافظ شناسان و هر یک از آنان به طریقی نظرات او را مورد انتقاد قرار دادند؛ که از آن میان پاسخ استاد شهید مرتضی مطهری پیش از همه قابل تعمق و توجه بوده استاد مطهری با صراحت به ناتوانی شاملو در شناخت حافظ اشاره کرد و طی مقالهای نوشت:«... ماتریالیستهای ایران اخیراً به تشبثات مضحکی دست زدهاند. این تشیثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را میرساند. یکی از تشبثات «تحریف شخصیتها» است. کوشش دارند از راه تحریف شخصیتهای مورد احترام, اذهان را متوجه مکتب و فلسفه خود بنمایند. یکی از شاعران به اصطلاح نوپرداز اخیراً دیوان لسانالغیب خواجه شمسنالدین حافظ شیرازی را با یک سلسله اصلاحات به جاپ رسانده و مقدمهای بر آن نوشته است. مقدمه خود را چنین آغاز میکند:
«به راستی کیست این قلندر یک لاقبای کفرگوکه در تاریکترین ادوار سلطه ریاکران زهدفروش یک تنه وعده ستاخیز را انکار میکند، خدا را عشق و شیطان را عقل میخواند و شلنگانداز و دستافشان میگذرد که:
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی.
وین دفتر بیمعنی، غرق میناب اولی.
یا تسخر زنان می پرسد:
چو طفلان تا کیای زاهد فریبی
به سیب بوستان وبوی شیرم(3)
و یا آشکارا به باور نداشن مواعید مذهبی اقرار میکند که ...
من امروزم بهشت نقد حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟
به راستی کیست این مرد عجیب که با اینهمه، حتی در خانه قشریترین مردم این دیار نیز کتابش را با قرآن و مثنوی در یک طاقچه مینهند، به طهارت دست به سویش نمیبرند و چون به دست گرفتند، همچون کتاب آسمانی میبوسند و به پشیبانی میگذارند، سروش غیبش میدانند و سرنوشت اعمال و افعال خود را تمام بدو میسپارند. کیست این مرد کافر که چنین به حرمت در صف اولیاء الهیاش مینشانند؟...»(4)
شهید مطهری در ادامه میگوید:
«من اضافه میکنم: کیست این مرد که با اینهمه کفرگوییها و انکارها و بیاعتقادیها، همشاگردیش در درس خواجهقوامالدین عبدالله که دیوان او را پس از مرگش جمعآوری کرده از او به عنوان «ذات ملک صفات، مولاناالاعظم السعید، المرحومالشهید، مفخرالعلماء استاد تخاریرالادبا، معدن الطائفالروحاثیه، مخزن المعارف السجانیه یاد میکند و علت موفق نشدن خود حافظ به جمعآوری دیوانش را چنین توضیح میدهد که به واسطه محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احساس و بحث کشاف و مفتاح و مطالعه مطالع و مصابح و تحصیل قوانین ادب وتجسس دواوین عرب به جمع اشتات غزلیات نپرداخت. ... به راستی این کافر کیست که از طرفی همه مواعید مذهبی را انکار میکند و از طرفی دیگر میگوید:
زحافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایف حکمی با نکات قرآنی
این کیست که از یک طرف رستاخیز را انکار میکند و از طرف دیگر انسان را به گونهای دیگر میبیند. دل را «جامجم» و «گوهری که ازکان جهان دگر» است. قطرهای که «خیال حوصله بحر میپزد.» «پادشاه صدرهنشین» میخواند و به انسان قبلالدنیا» و «انسان بعدالدنیا» معتقد است؟ دنیا را کشتراز از جهانی دگر معرفی میکند و دغدغه «نامه سیاه» دارد و تن را غباری میداند که غبار چهره جانش شده است.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد.
گوهر جام جم کان جهانی دگر است
تو تمنا زگل کوزه گران میداری؟
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چومن خوشالحانیست
روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم
از نامه سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم.(5)
استاد مطهری سپس با صراحت به فقر دانش افرادی چون احمد شاملو و اینکه اینگونه افراد شناخت درستی از عرفان ندارند اشاره میکند و میافزاید:
«این کافر کیست که از طرف مطابق تحقیق عمیق و کشف بزرگ شاعر سترگ معاصر!!! در بی اعتقادی کامل به سر میبرده و همه چیز را نفی وانکار میکرده و از طرف دیگر، در طول شش قرن مردم فارسی زبان دانا و بیسواد او را در ردیف اولیاء ا... شمردهاند و خودش هم جا و بیجا سخن از معاد و انسان ماورایی آورده است ما که کشف این شاعر بزرگ معاصر را نمیتوانیم نادیده بگیریم، پس معما را چگونه حل کنیم؟ من حقیقتاً نمیدانم که آیا واقعاً این آقایان نمیفهمند یا خود را به نفهمی میزنند؟ مقصودم این است که آیا اینها نمیفهمند که حافظ را نمیفهمند ویا میفهمند که نمیفهمند ولی خود را به نفهمی میزنند؟ شناخت مانند حافظ آنگاه میسر است که فرهنگ حافظ را بشناسند و برای شناخت فرهنگ حافظ، لااقل باید عرفان اسلامی را بشناسند و با زبان این عرفان گسترده آشنا باشند.عرفان، گذشته از اینکه مانند هر علم دیگر اصلاحاتی مخصوص به خود دارد، زبانش زبان رمز است. خود عرفا در بعضی کتب خود، کلید این رمزها را به دست دادهاند. با اشنایی با کلید رمزها، بسیاری از ابهامات رفع میشود.اینجا به عنوان مثال موضوعی را طرح میکنیم که با اشعاری که شاعر بزرگ معاصر!! به عنوان سند الحاد حافظ آورده مربوط میشود و آن موضوع «دم» یا «وقت» است.
عرفا و در این جهت حکماء نیز با آنها هم عقیدهاند ـ معتقدند که انسان تا در این جهان است، باید مراتب و مراحل آن جهان را طی کند...
محال است که انسان در این جهان چشم حقیقت بینش باز نشده باشد و در آن جهان باز گردد. آنچه به نام «لقاء الله» درقرآن کریم آمده باید در این جهان تحصیل گردد.»
اگر حافظ میگوید:
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
چنین منظوری دارد و با اشعار دیگرش منافات ندارد. بعضی پنداشتهاند که حافظ تناقضگویی میکند و یا یک دوره از عمرش یک جور عقیده داشته و در دوره دیگر جور دیگر و یک گردش 180 درجهای زده است.بعضی دیگر پا را از اینهم بالاتر گذاشته ومدعی شدهاند که حافظ در هر شبانه روز یک بار تغییر عقیده میداده است. سرشب به عیش و نوش و بادهگساری و شاهد بازی مشغول بوده و سحرگاه یکسره به دعا و نیاز و نیایش و توبه میپرداخته است. چون به همان اندازه که درباره باده وساده سخن گفته است، از سحرخیزی و گریه سخری نیز سخن گفته است.من نمیدانم کسانی که مفهوم عیش حافظ را به خوشباشی و به اصطلاح اپیکوریسم توجیه میکنند، این بیت را چگونه تفسیر میکنند.
نمیبینم نشاط عیش درکس
نه درمان دلی نه درد دینی
«...دم» یا «وقت» که عارف باید آن را مغتنم شمارد تنها این نیست که کار امروز به فردا نیفکند، بلکه هر سالکی در ر درجه و مرتبه ای که هست، «وقت» و «دم» مخصوص به خود دارد، حافظ میگوید:
من اگر باده خورم ورنه چه کارم باکس
حافظ راز خود و «عارف وقت» خویشم.
«... جای بسی تأسف است که مردی آنچنان این چنین تفسیر شود. به هر حال مادی مسلکان از چسباندن حافظ به خود طرفی نمیبندند...»(6)مطلبی نیز از بهاءالدین خرمشاهی در کتاب «ذهن و زبان حافظ» درباره حافظ «حافظ شیرازی» ارائه شده است که قابل توجه است. ایشان مینویسد:
«... معلوم نیست شاملو در تصحیح یا «روایت» این دیوان چه روشی را در پیش و چه هدف یا منطقی در سر داشه است. آیا روشش قیاسی است؟ انتقادی است؟ التقاطی است؟ و یا ابداعاً روش تازهای در تصحیح متن حافظ یافته است؟ که گمان میکنم چنین حدس اخیر صائب تر باشد... بیروشی و آسانگیری شاملو در این کار، حیرتانگیز است...»(7)
خرمشاهی پس از استدلال نتیجه میگیرد که:«... اگر به شیوه شاملو یا فرزاد رأی خودمان را مبنای سنجش قرار دهیم این شبهه در میان خواهد آمد که ممکن است که دایه مهربانتر از مادر بشویم و چنان ترتیب و منطقی به ابیات فلان غزل بدهیم که روح حافظ از آن خبر نداشته باشد...»(8)
مسعود بهنود نیز در پی چاپ «حافظ شیرازی» مصاحبهای با شاملو دارد که در روزنامه کیهان به چاپ رسیده است. وی در این گفتو گو خود به پرسشی که طرح میکند پاسخ میگوید و در بیان محق دانستن شاملو و ویژگی بارزش به سبب دخل و تصرف در اشعار حافظ مینویسد:«... آنجا سئوالی دیگر نیز پیش میآید؛ «اگر کسی چنین کند، یعنی حضور دادن استنباطهای شاعرانه را در حافظ رایج کنیم، آنوقت است که ادامه مییابد و ...» و پاسخ خود من به این سئوال این است که: «هر کس شاملو نیست. شاملو سخنشناس است... تعصب نیست، برداشتهای درستی از حافظ دارد..»(9)
درباره کتاب «حافظ شیرازی» ایرج پزشکزاد معتقد است که:«... به تصدیق دوست و دشمن، در طول هفتقرن، هیچ دشمن خونخواری چنین تطاولی به حافظ نکرده است. نمیدانم شاملو به عظمت خرابکاری خود شعور کافی دارد یا نه و آیا این قضاوت دوست شاعرش، نعمت میرزازاده را که میگوید: «حافظ شاملو یک شرمساری ملی است» را شنیده است یا نه؟...»(10)فریدون تنکابنی در نگاهی به نوشته آقای شاملو درباره حافظ مصحح دکتر خانلری نیز مینویسد:«... اینجا هم اشکال کار آقای شاملو همان اشکال همیشگی است. یعنی معنی کردن شعر حافظ با مفاهیم و معانی امروزی...»(11)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 روزنامه کیهان،مورخ 2/2/1350. 2 مجله فردوسی،شماره 757،مورخ 13/1/1345.
3 به سیب بوستان وشهدوشیرم(نسخه دکترغنی وعلامه قزوینی).
4 مطهری،مرتضی،تماشاگه راز،چاپ اول،انتشارات صدرا،صص 42-41.
5 مطهری،مرتضی،تماشاگه راز،چاپ اول،انتشارات صدرا،صص 46-43.
6 مطهری،مرتضی،تماشاگه راز،چاپ اول،انتشارات صدرا،صص 50-47.
7 بهاءالدین خرمشاهی،ذهن وزبان حافظ،نشرنو،چاپ دوم،1362. 8 همان.
9 روزنامه کیهان،مورخ 27/3/1355.
10 ایرج پزشکزاد،مجله علم وجامعه،چاپ خارج از کشور،به نقل ازماهنامه ارش،چاپ خارج ازکشور،شماره 6،مورخ
6 /4/1370. 11 همان.