احمد شاملو

زندگینامه(بیوگرافی) واثارشاعر

احمد شاملو

زندگینامه(بیوگرافی) واثارشاعر

احمدشاملو

اشنایی با زندگی احمدشاملو شاعرمعاصر.

بخش اول:از جاسوسی برای آلمانها تا ...

احمد شاملو در سال 1304 هجری شمسی در تهران به دنیا آمد پدرش حیدرنام داشت و افسر ژاندارمری بود(1) و مادرش کوکب عراقی از قفقازیهایی بود که انقلاب بلشویکی 1917 روسیه، خانواده‌اش را به ایران کوچانده بود.(2) پدر شاملو به دلیل طبیعت حرفه‌ای، با خانوده‌اش دور از شهر و دیار خود و در شهرهای دور افتاده و نقاط مرزی به سر می‌برد و به این سبب کودکی احمد شاملو در شهرهای رشت، سمیرم، اصفهان، آباده، شیراز و خاش سپری شد.او در یادداشتی، پدرش را اینگونه معرفی می‌کند:

«بیچاره پدرم، آنقدر در درجه سرگردی مانده بود که «سرگرد» معادل اسمش شده بود.»(3)وی تحصیلات ابتدایی را در شهرهای خاش، زاهدان، مشهد گذراند و برای طی دوره متوسطه به تهران آمد و در دبیرستان ایرانشهر ثبت نام کرد و تا سال سوم در این دبیرستان درس خواند.(4)

شاملو از ابتدای جوانی و شاید تحت تأثیر شرایط محیط، علاقه وافر به «آلمانی‌»ها ابراز می‌کرد و این شوق تا آن حد بود که برای تحصیل در دبیرستان صنعتی تهران (که استادان آلمانی در آن حضور داشتند) کلاس سوم دبیرستان را رها کرد و در کلاس اول دبیرستان صنعتی ثبت‌نام کرد.(5)

شاملو در سال 1321 که در منطقه ترکمن صحرا می‌زیست فعالیت‌های سیاسی خود را آ‎غاز کرد(6) و در سال 1322 که به تهران بازگشت، برای اولین بار دستگیر شد و به زندان رفت.(7)

شاملو می‌کوشید حادثه نخستین زندان رفتن خود را از نظرها مخفی کند و حرف و سخنی در اطراف آن به میان نیاورد. اما هر گاه بر اساس ضرورت صحبت از آن به میان می‌آمد، زندانی شدن خود را محصول احساسات وطن‌پرستی افراطی (ناسیونال شوونیسم) معرفی می‌کرد. بعضی از دوستان او هم همین رویه را دنبال کرده و نوشته‌اند:«... شاملو حدود سال 1323، نوزده سالگی را به سبب اعتقادات شوونیستی در زندان متفقین گذرانیده است...»(8) ماهنامه «آدینه» در این مورد می‌نویسد:

«اولین باری که احمد شاملو به زندان رفت، بسیار جوان بود و جالب آنکه مردمی‌ترین شاعر فارسی، برای بار اول به اتهام گرایشات فاشیستی و هواخواهی از آلمان هیتلری، به زندان افتاد»(9)

گردانندگان ماهانه «آدینه» که در شمار هواداران درجه اول شاملو هستند سعی کرده‌اند او را به عنوان «مردمی ترین شاعر شعر فارسی» معرفی کنند و دلیل این گرفتاری و زندانی شدن وی را «هواخواهی از آلمان هیتلری» قلمداد نمودند و زیرپوشش یک راوی بی‌طرف، قسمت مهم واقعیت، یعنی دلیل اصلی و این نکته که احمد شاملو به خاطر جاسوسی برای آلمانی‌ها در زندانی که نیروهای شوروی در شهر رشت داشتند، حبس شده بود را از چشم خوانندگان خود پنهان کردند. ولی عناصر قدیمی و مسن‌تر و کسانی که روابط نزدیکتری با شاملو داشته‌اند نظیر فرهنگ فرهی تلویحاً به «جاسوس» بودن شاملو اشاره می‌کنند:«... شاملو هیچگاه از آلمانیها و هواداریش از آلمانیها یادی نمی‌کند، دورانی که به خاطر آنها زندانی شد...»(10)او به جرم جاسوسی برای آلمانیها مدت 21 ماه در زندان ماند.(11) البته احمد شاملو مزد این زندان رفتن و سختی‌کشیدن در زندان روسهای «ضد فاشیست» را بعدها از آلمانیها گرفت و به پاس این همکاری دوران جوانی، در روزگار میانسالی و در آستانه پیروزی انقلاب، قدر دید و در مجامع نامدار جهانی بر صدر نشست.با مروری بر زندگی شاملو در می‌یابیم که اولین شب شعر بزرگ در ایران را در سال 1347 وابسته فرهنگی سفارت آلمان در ایران برای او ترتیب داد.(12) و با تبلیغات وسیع و گسترده نام احمد شاملو را به عنوان «جاودانه مرد شعر امروز ایران» در محافل و مجامع مطرح کرد.بار دیگر، هواداران آلمانی در سال 1367 شاملو را برای شرکت در کنگره نویسندگان آلمان (اینترلیت) دعوت می‌کنند و به تجلیل و تقدیر از او می پردازند. شاملو از این فرصت برای مظلوم‌نمای و کسب شهرت! استفاده کرد و در این کنگره سخنرانی ویژه‌ای با عنوان «من درد مشترکم، مراد فریاد کن» ایراد نمود و از اینکه به خاطر اعتلای هنر وادای تعهد به مردم، زیر فشار حکومت قرار دارد، فریاد شکایت و شکوه سر داد. لابد به همین دلیل بود که آلمانی‌ها به پاس همان سختی‌هایی که شاملو به هنگام جاسوسی تحمل کرده بود، این سخنرانی را پوشش جهانی دادند و او را با عنوان جدید «مردمی‌ترین شاعر شعر فارسی»(13) خواندند و مصاحبه‌های متعددی از وی را از طریق رسانه‌های بیگانه به گوش جهانیان رساندند.

زمانی که احمد شاملو از زندان آزاد شد، پدرش به ژاندارمری ارومیه (رضائیه) منتقل شده و با خانواده‌اش به این شهر رفته بود. او هم به ارومیه رفت و به خانواده‌اش پیوست.(14)شاملو در شهر ارومیه به صف هواداران رژیم پهلوی پیوست و در این عرصه تا آن حد پیش رفت که مورد نفرت مردم قرار گرفت و به طوری که نیروهای «پیشه‌وری» و حزب دموکرات در اولین ساعات اعلام خودمختاری، به خانه‌ آنها ریختند و احمد شاملو و پدرش را بازداشت کردند. «آیدا» تحت تأثیر تلقینات مبالغه آمیز احمد شاملو در این مورد می‌گوید:«پیشه‌وری و دموکراتها احمد شاملو و پدرش را دستگیر می‌کنند و آن دو را نزدیک به دو ساعت در مقابل جوخه آتش نگه می‌دارند تا از مقامات بالا کسب تکلیف کنند.»(15)

وی در سال 1325 و پس از بازگشت به تهران در حای که هنوز سال چهارم دبیرستان را تمام نکرده بود برای همیشه درس و مدرسه را کنار گذارد.شاملو در سال 1326 در سن 23 سالگی ازدواج کرد. همسرش اشرف اسلامیه نام داشت و از خانواده کازرونی‌های اصفهان بود.(16)شاملو در این سال نخستین مجموعه شعرش را که آهنگ‌های فراموش شده نام داشت، با سرمایه شخصی به نام ابراهیم دیلیمقانیان انتشار داد و آن را به همسرش اشرف تقدیم کرد.(17) شاملو کوشیده است تا این مجموعه را به دست فراموشی بسپارد و خاطره آن را از ذهن مردن پاک کند، اما در این عرصه توفیق چندانی نیافته است. فرهنگ فرهی در این مورد می‌گوید:

«... اشرف بانوی آهنگ‌های فراموش شده بود ... شاملو هیچگاه این اثر ار در شمار آثارش یاد نکرده و یا اگر کرده با اکراه این کار را انجام داده است ...»(18)

شاملو چندین یادداشت ستایش‌آمیز را که دوستانش درباره اشعار این مجموعه نوشته بودند، به عنوان پیشگفتار چاپ کرده بود. این مجموعه در بر گیرنده آثاری بی‌ارزش و در حد نامه‌های عاشقانه نوجوانان فاقد خلاقیت بود.شاملو در سال 1327 به روزنامه‌نگاری رو کرد، هر چند که سومین همسرش ـ آیدا ـ اعتقاد دارد شاملو روزنامه‌نگاری را از سال 1324 آ‎غاز کرده است. او در سال 1327 هفته‌نامه‌ای به نام سخن نو را انتشار داد که پنج شماره بیشتر دوام نیاورد و به دلیل عدم استقبال تعطیل شد.

برخی از دوستان و هواداران شاملو بر این عقیده‌اند که «سخن نو» حرکتی طغیانی علیه مجله «سخن» بود.(19) اما شاملو با چاپ مجله «سخن نو» در حقیقت قصد داشت بخشی از تیراژ و مقبولیت مجله سخن را به خود اختصاص دهد.او در سال 1329 هفته‌نامه دیگری به نام «روزنه» را روانه پیشخوان روزنامه فروشیها کرد. فرهنگ فرهی که خود را همراه و همگام این ایام شاملو و شریک انتشار این هفته‌نامه می‌داند، در این مورد می‌نویسد:«اوایل سال 1329 با هم مجله‌ای درآوردیم به نام «روزنه» به قطع کوچک. نه شماره‌ای درآمد. هوادار چپ بود که در آن زمان منحصر به حزب توده بود ... صاحب امتیاز این مجله خانمی از بستگان همسر شاملو بود و چون دید این مجله به راه توده‌ایها می‌رود، دیگر اجازه چاپ به ما نداد واین مجله تعطیل شد و ما «آهنگ صبح» ر که صاحب امتیازش مردی به نام «ضرغام» بود، جایگزین آن کردیم، این مجله هم سه شماره‌ای درآمد...»(20)

گرایش شاملو به چپ نشانه دیگری از فرصت طلبی اوست . وی تا چندی پیش «راست» می‌زد و آنقدر تمایلات فاشیستی در او شدید بود که بنا به ادعای همسرش، نیروهای کمونیست و افراد تحت فرمان پیشه‌وری قصد تیرباران او را داشتند، وقتی مشاهده می‌کند که حزب توده در اوج قدرت قرار داد، بر «موج» سوار می‌شود و در کسوت یک «چپ‌گرا» عرض اندام می‌کند. در این زمان، آوازه «چپ‌گرایی» شاملو آنقدر گسترده می‌شود که علی‌اصغر امیرانی، مدیر نشریه خواندنیها او را به همکاری دعوت می‌کند و به عنوان مسئول گزینش و چاپ کلیه مطالب و مقالاتی که دارای جهت‌گیری «چپ» هستند، به کار می‌گمارد.

در جریان حادثه 23 تیرماه 1330 که صدها نفر از ملت ایران به خاک و  خون غلتیدند، شاملو شعر «23» (قطعنامه) را انتشار داد. او نام «23» را از روز 23 تیرماه گرفته و کوشیده است تا این مجموعه خود را به آن حادثه خونین ربط داده و بهره‌برداری سیاسی کند.با انتشار «قطعنامه» در سال 1330 احمد شاملو با چهره‌ای «چپ گرا» در عرصه ادبیات سیاسی ظاهر شد. (بخصوص با شعر «قصیده برای انسان ماه بهمن» که شعری است بلند به مناسبت 14 بهمن سالگرد قتل دکتر تقی ارانی در زندان رضاخان) در دیگر اشعار این مجموعه هم اشاراتی در دفاع از جریان «چپ» و کمونیست‌ها شده است.

احمد شاملو از جمله شاعرانی است که سعی داشت تا با سوار شدن بر موجهای سیاسی ازهنر خود بهره‌برداری کند. نصرت رحمانی که از دوستان و همگامان شاملوست، از آنها سالها بدینگونه یاد می‌کند:

«... از نسل ما شاملو هم روزگار مرا داشت. در مطبوعات کار می‌کردیم. هم نفس می‌کشیدیم و هم زندگی را آواره‌وار می گذراندیم... در حقیقت ما هیچکدام دیدگاه جمعی را نمی‌شناختم. ضمن اینکه کتابهای بسیار قطور فلسفی را زیر بغل می‌گذاشتیم از محتوی آن کوچکترین اطلاعی نداشتیم ... شاملو آدم اعجوبه‌ای است. در خیلی از کارها... یک ژورنالیست ماهر است و خوب می‌داند از چه چیزهایی و چه هنگام بهره‌برداری کند... گاه پیش می‌آید که از سیاست هم استفاده می‌کند...»(21)

وی در سال 1331 به استخدام سفارت مجارستان درآمد و بنا به گفته «آیدا» به عنوان مشاور فرهنگی این سفارتخانه به کار مشغول شد.(22) این فعالیت دو سال به دراز کشید.شاملو در سال 1332 مجموعه شعر «آهنها و احساس‌ها» را انتشار داد. «آیدا» مدعی است که پلیس تمام نسخه‌های این مجموعه را توقیف کرد و آنها را در همان محل به آتش کشید و سوزاند.(23) اما فرهنگ فرهی که همدم و مونس این دوران احمد شاملو بوده است، حرفی از توقیف و به آتش کشیدن این مجموعه به میان نمی‌آورد. نکته مهم در عرصه انتشار این مجموعه، سرمایه‌گذاری چند یهودی است که مالک انتشارات صفی علیشاه بودند. فرهنگ فرهی در این مورد می‌نویسد:«در آن کشمکشها چه کوشش و تلاش‌ها نمودیم که مجموعه شعری از او (شاملو) به چاپ برسانیم، اما ناشری پیدا نشد که ... ]مدیران[ انتشارات صفی علیشاه مجموعه شعر «آهن‌ها و احساس» را چاپ کردند و در واقع یاری دادند تا شاملو به روی ریل شهرت بیفتد...»(24)در نخستین سالهای پس از کودتای 28 مرداد و بعد از اینکه هیجانات و التهابات پس از کودتا فروکش کرد و رژیم پهلوی به زور داغ و درفش، زندان و شکنجه و دربند کردن و تبعید آزادیخواهان سکون و سکوت را بر جامعه ایران تحمیل کرد، تزیین مظاهر روبنایی رژیم در دستور کار قرار گرفت و به دنبال آن عرصه‌های فرهنگی در مدار توجه واقع شد.در این زمان رژیم پهلوی با بذل و بخشش و کمک‌های مادی فراوان از ایادی و اذناب خود خواست تا ظواهر مطبوعات را هم بزک کنند و افرادی چون اسماعیل پوروالی، ایرج نبوی، مجید دوامی و ناصر خدایار را به سرکردگی جهانگیر تفضلی و علی جواهرکلام به میدان هدایت افکار عمومی به کانال‌های دلخواه حاکمیت فرستاد.پوروالی صاحب امتیاز مجله بامشاد بود و متولیان امور مطبوعاتی رژیم، نقش ویژه‌ای برای این مجله در نظر گرفته بودند. او برای دستیابی به توفیق در این عرصه، احمد شاملو را به خدمت فرا خواند.شاملو در سال 1336 اولین شماره مجله آشنا را در 28 بهمن 1336 در قطع جیبی منتشر کرد. «شاملو» خود در این مورد می‌نویسد:

«... با تجربیات فراوانی که در مدت بیست سال بر اثر کارمداوم در مطبوعات اندوخته‌ام، اکنون مستقلاً دست به انتشار یک مجله آبرومند هفتگی می‌زنم...»(25)

او قصد داشت تا از رهگذر انتشار مجله آشنا سرمایه‌ای به هم بزند و نان راحت و ثروتی فراچنگ آورد.شاملو با صراحت تمام این قصد خود را ابراز کرده و اعلام می‌دارد که با هدف دستیابی به مال و مال دست به کار انتشار این مجله شد، گرچه این هدف و خواست را در لفاف عبارات و الفاظ و شعارهای روشنفکرانه پیچانده است:«... و مطلب مهمتر، هدف این مجله است. سالهاست که من در اندیشه تأسیس یک مجله بزرگ هنری هستم که به طور فصلی سالی سه چهار شماره منتشر شود. به وجود آوردن چنین مجله‌ای سرمایه‌ای کافی و مهم‌تر از آن سرمایه‌ای «وقفی» و هدف من از انتشار «آشنا» تولید این سرمایه است.(26)

به هر حال این آرزوی «شاملو» تحقیق نیافت.با این حال اگر رژیم پهلوی به او در کار تأسیس یک روزنامه کمک نکرد، ولی به صورتی دیگر وی را زیر چتر حمایتی خود گرفت و برایش شغل بی‌دردسر و حقوق و مزایای عالی برقرار کرد. در سال 1338 شاملو به سرپرستی واحد سمعی و بصری حوزه مدیریت کل روابط عمومی وزارت کشاورزی منصوب گردید.(27) وظیفه این سازمان ظاهراً بردن فیلم‌های خبری و آموزشی به روستاها و آشنا کردن روستاییان با اصول و مبانی کشاورزی نوین بود. واحد سمعی و بصری وزارت کشاورزی، بودجه کلانی در اختیار داشت که باید در راه تولید فیلم‌های آموزش کشاورزی و چاپ بروشور و پوسترهای تبلیغاتی و راهنما و جزوه‌های رنگارنگ به اصطلاح ترویجی هزینه شود. در این هنگام سهراب سپهری معاون شاملو بود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 فرهی ،فرهنگ«خبرتکان دهنده بود»،چاپ امریکا،مهر 1376.                    2 همان.

3 «درها...دیواربزرگ چین»انتشارات کتاب نمونه،تهران 1352.                      4 عبدالهی،مهناز،دفترهنر،مهر1376 ص910.

5 همان.                   6 همان.                                                          7 شاملو،ایدا،سالشمارزندگیاحمدشاملو،چاپ امریکا

8 لنگرودی،شمس،تاریخ تحلیلی شعرنو،جلداول،تهران،نشرمرکزص355.       9انهاکه نامشان برزبان بود،ماهنامه ادینه نوروز1368

10 فرهی،فرهنگ،دفترهنر،شماره 8،ص925.                                        11 شاملو،ایدا،«صددرصداحمدشاملو»چاپ امریکا.

12 روزنامه کیهان،1/4/1347.                                                            13 ماهنامه ادینه،نوروز 1368.

14 عبدالهی،مهناز،دفترهنر،مهر1376ص910.                                        15 سالشمارزندگی شاملو،چاپ امریکا،1376.

16 فرهی،فرهنگ،دفترهنر،شماره 8،ص925.                                        17 دفترهنر،شماره 8،ص910.

18 لنگرودی،شمس،بررسی نخستین مجموعه شعراحمدشاملو،دفترهنر،شماره 8،ص 943.

19 فرهی،فرهنگ،دفترهنر،شماره 8،ص925.                        20 مجابی،جواد،شناختنامه شعرشاملو،زیرعنوان اعراض ازعروض.

21 فرهی،فرهنگ،دفترهنر،شماره 8،ص 925.                                       22 ماهنامه ادینه،شماره53،مورخ دیماه 1369.

23 دفترهنر،چاپ امریکا،شماره 8،ص 910.          23 همان.                     24 فرهی،فرهنگ،دفترهنر،مهرماه1376،ص927.

25 شاملو،احمد،مجله اشنا،شماره اول،28بهمن1336،ص3.                     26 همان

27 شاملو،ایدا،سالشمارزندگی احمدشاملو،ذیل وقایع سال 1338،دفترهنر،شماره هشتم،چاپ امریکـا.                                                                           

بخش دوم:شاملو و فعالیت‌های سینمایی

شاملو فعالیت سینمایی خود را از سال 1338 آغاز کرد. و یک فیلم مستند در پیرامون سیستان و بلوچستان را به سفارش شرکت «ایتال کونسولت» کارگردانی کرد.(1) حضور در مسند ریاست اداره سمعی و بصری وزارت کشاورزی وفعالیت به عنوان «کارگردان» فیلم مستند «سیستان و بلوچستان»، موجب آشنایی و ایجاد رابطه احمد شاملو با سینماگران ایرانی گردید و از این تاریخ است که او به عنوان «فیلمنامه نویس» در عرصه «فیلمفارسی» مطرح می‌شود.درباره زندگی هنری و شخصی احمد شاملو صفحات فراوانی از مجلات و روزنامه‌ها به این موضوع اختصاص یافته، اما هر گاه صحبت از فعالیت‌های سینمایی و تأثیرات سناریوهای پولسازش به میان می‌آید، تمجید کنندگان او مهر سکوت بر لب می‌زنند و یا به سفسطه می‌پرازد.

شاید اگر احمد شاملو فقط یک یا دو سناریو برای فیلم‌های فارسی می‌نوشت، می‌شد عذر او را که ـ در اینگونه مواقع بارها پشت مسئله احتیاج پنهان شده، پذیرفت ـ اما وقتی مشاهده می‌کنیم که شاملو بیش از 20 سناریو برای فیلم‌های مبتذل می‌نویسد و حتی در موضع کارگردان و بازیگر، تمام توان و استعدادش را در خدمت «فیلم‌فارسی» می‌گذارد، دیگر نمی‌توان مسئله احتیاج و یا عذر و بهانه‌های دیگر را پذیرفت.نگاهی به لیست اسامی و تعداد سناریوهایی که شاملو به سفارش تهیه کنندگان سینمایی فیلم فارسی نوشته مؤید این نکته است که او در ایجاد و تداوم ابتذال سینمای ایران نقشی اساسی داشته است.«اول هیکل» نام نخستین سناریویی است که احمد شاملو برای سینمای ایران نوشت. این فیلم به کارگردانی سیامک یاسمی و بازیگری ناصر ملک مطیعی و پروان (خواننده رادیو) و ... به اکران آمد.(2) شاملو پس از این یکی از فیلنامه‌های خودش به نام «داغ ننگ» را کارگردانی کرد که با شکستگی همه جانبه مواجه شد.(3) به طوری که حتی دست‌اندرکاران مبتذل ساز فیلم‌فارسی آن را «یک افتضاح» خواندند. شاملو وقتی با موج اعتراض و دست‌اندرکاران سینما مواجه شد، گناه این شکست را به گردن تهیه کننده آن انداخت و مدعی شد دخالت‌های او مجال هیچ‌گونه عرض اندام و فعالیت مستقل را برای او باقی نگذاشته بود.(4)

پروین غفاری یکی از بازیگران فیلم‌فارسی قدیمی و معشوقه محمدرضا در بیان خاطراتش می‌گوید:«... دومین فیلم من «بن‌بست» بود که تهیه کنندگی‌اش را ایرج قادری به عهده داشت. از نکات جالب این فیلم‌، فیلم‌نامه مزخرف آن بود که «احمد شاملو» مدعی شاعری و روشنفکری نوشته بود... در عرصه سینما کارهای او ]شاملو[ از مبتذل سازترین کارگردان و فیلمنامه نویسان نیز مبتذل تر بود. تا آنجا که یاد می‌آورم در سال 1344 فیلمی به نام «داغ ننگ» را نیز کارگردانی کرد ... فیلمنامه‌اش هم دست پخت خود شاملو و قدرت‌الله احسانی بود...»(5)

«فراز حقیقت» نام یکی از دیگر فیلم‌ فارسی‌هایی است که سناریوی آن را احمد شاملو نوشته است. شاملو علاوه بر نگارش سناریو در این فیلم به بازیگری هم پرداخت.(6) این فیلم به کارگردانی ناصر ملک‌مطیعی در سال 1345 به اکران آمد.پس از رها کرن سردبیری «بامشاد» وتوقف انتشار مجله «آشنا» و نیز پذیرفتن ریاست اداره سمعی و بصری وزارت کشاورزی، بین «احمد شاملو» و کار در مطبوعات فاصله افتاد. شاملو نزدیک به دو سال از حرفه روزنامه‌نگاری دوری گزید و با حقوق و مزایای اعطایی وزارت کشاورزی و درآمد ناشی از فیلم‌نامه نویسی و کارگردانی و  دیگر کارهای مرتبط با سینما، روزگار می‌گذرانید. این وضعیت تا مهرماه 1340 ادامه داشت. محمد تقی صالح‌پور در این مورد می نویسد:«توقیف و تعطیلی «آشنا» موجب ناکاملی شاملو در رسیدن به هدف شد و  باعث دوری‌اش از عرصه و قلمرویی که از دیرباز به آن پا نهاده بود ... این دوری چهار سال به طول انجامید، تا مهرماه 1340 که دکتر محسن هشتردوی سبب رویکرد مجدد شاملو به کار مطبوعاتی شد؛ یعنی همکاری با «مؤسسه کیهان» و «کتاب هفته»(7) شد. «کتاب هفته» گرچه نام «دکتر محسن هشتردوی» را در صدر شناسنامه‌اش داشت، اما نقش محوری «شاملو»(8) در آن به عنوان گرداننده اصلی، کاملاً مشخص و آشکار بود.(9)

همکاری شاملو با مؤسسه کیهان و «کتاب هفته» زیاد ادامه نیافت و پس از اینکه 24 شماره از آن را انتشار داد از همکاری با «کتاب هفته» کنار کشید و یا کنار گذاشته شد.

پروفسور محسن هشترودی هیچگونه اعتقادی به شعر و شاعری شاملو نداشت و درباره‌ی وی معتقد بودکه:«... شاملو بدون توجه به اصول و قواعد زبان فارسی شعر گفته و در واقع از شعرای فرانسوی زبان تقلید کرده است...»(10)

اتفاق مهم دیگری که در سال 1340 در زندگی شاملو رخ می‌دهد جدایی او از طوسی حائری همسر دومش بود.(11) وی در روز 14 فرودین 1341 با «آیدا» آشنا می‌شود(12) و کار این آشنایی به عشق می‌کشد. پدر «آیدا» وضع مالی خوبی داشت و این برای «شاملو» یک موهبت و نهایت ایده‌آل بود، زیرا شاملو می‌توانست با دغدغه کمتر و آنطور که دلش می‌خواست، در نهایت آسودگی زندگی کند.

«شاملو» و «آیدا» پس از ماها دلدادگی و جنجال عاشقانه سرانجام در فرودین 1343 ازدواج می‌کنند(13) و تحت تأثیر ادای رمانتیک عاشقانه و زیر پوشش دور شدن از جنجال جامعه و مردم، تصمیم به ترک تهران می‌گیرند و ظاهراً برای اقامت دائمی به «شیرگاه» مازندران می‌روند.(14) این اداها که چند ماهی باعث سرگرمی «آیدا» و موجب بروز سر و صدا و جنجال در اطراف شاملو می‌شود، خیلی زود به پایان می‌رسد و آنها به تهران بر می‌گردند. شاملو با توجه به ثروتمند بودن «آیدا» برای جلوگیری از تکرار شکست در ازدواج تلاش زیادی برای حفظ و نگهداری او انجام می‌دهد و برای جلب توجه و محبت آیدا شعرهایش را به وی تقدیم و شروع به «بت» سازی از «آیدا» می‌کند و در همان سال اول ازدواج، مجموعه اشعار «آیدا در آینه» را انتشار می‌دهد. مجموعه شعربندی او نیز که در سال 1344 انتشار یافت نام آیدا درخت و خنجره و خاطره را بر خود داشت.وی در یک گفت‌وگو با مجله فردوسی در سال 1345 در پاسخ این پرسش که؛ تأثیر «آیدا» در شعر ما چیست! می‌گوید:

«تا بدان اندازه که هر چه می‌نویسم برای اوست، به خاطر اوست و به خواست او ... من به وسیله «آیدا» آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده بودم، پیدا کردم. آیدا به نظر من سمبل یک انسان به تمام معنی است، بای من همه چیز آیدا است...»(15)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 شاملو،ایدا،سالشمارزندگی احمدشاملو،ذیل وقایع سال 1338،دفترهنر،شماره هشتم،چاپ امریکـا.

2 جمال،امید،فرهنگ سینمای ایران،انتشارات نگاه،سال انتشار1367،جلداول ،ص 81.

3 همان.                                                                               4 مجله ستاره سینما،شماره47،سال 1344.

5 تاسیاهی...،پروین غفاری،بهار1376.                                        6 جمال،امید،فرهنگ سینمای ایران،جلداول ،ص 183.

7 صالح پور،محمدتقی،شاملو،درقلمرومطبوعات،مهر1376.

8 «کتاب هفته»محصول نوعی تعدیل دررفتاررژیم بود،که سعی داشت باافزایش فعالیتهای به اصطلاح فرهنگی وانتشارچند مجله وجنگ شبه روشنفکرانه،صورت ظاهرخودرابیاراید.براساس این طرح دومؤسسه بزرگ مطبوعاتی(کیهان واطلاعات)به ترتیب«کتاب هفته»و«اطلاعات ماهانه»رامنتشرکردند.

9 صالح پور،محمدتقی،شاملو،درقلمرومطبوعات،مهر1376.             10 روزنامه اطلاعات،مورخ 9/3/1352،ص7.

11 عبدالهی،مهناز،دفترهنر،چاپ امریکا،شماره 8.                        12 شاملو،ایدا،سالشمارزندگی احمدشاملو،چاپ امریکا.

13 عبدالهی،مهناز،دفترهنر،چاپ امریکا،شماره 8.                         14 همان.

15 مجله فردوسی ،شماره 757،مورخ 13/1/1345،ص 23.

 

بخش سوم:نفرت از مردم

بسیاری از کارگزاران روشنفکری بیمار سعی دارند تا کارنامه فعالیت‌های احمد شاملو را شاعری اجتماعی و متعهد که مردم در شعرش جایگاهی خاص دارند. معرفی کنند. اما نگاهی به سوابق و حرف و سخن‌های خود او نشان می‌دهد که وی هیچگونه اهمیتی برای مردم قائل نیست و از اینکه گاهگاه هم شعری برای مردم گفته، ابراز پشیمانی می‌کند. مصاحبه شاملو با مجله فردوسی مؤید این ادعاست:«شعرها یا خوبند یا مزخرف اگر مزخفرند که چاپ کردن ندارند، و اگر خوبند، که حیف شعر خوب برای مردم ...من یک لاکی دارم و خزیده‌ام توش. من به هیچ چیز در زندگی اعتقاد ندارم.»(1)

او حتی به مردم توهین روا می‌دارد و در همین مصاحبه می‌گوید:«... مردمی که یک زمان خوف انگیزترین عشق من بودند، مرا از گند، عفونت و نفرت سرشار کرده‌اند.چقدر آروز می‌کردم که زندگانیم ـ بهر اندازه کوتاه ـ سرشار از زیبایی باشد. افسوس می‌خورم که گند و تاریکی ابتذال و اندوه همه چیز را در خود فرو برده است ... تنها آرزویی که برایم باقی مانده این است که پس از مردن، لاشه مرا در گورستان عمومی دفن نکنند. بگذارید دستکم پس از مرگ آرزوی من، به دور ماندن از مردم و پلیدیهایشان برآید. مردمی که از ایشان متنفرم ... من وظیفه‌ای برای خود در قبال این مردم نمی‌شناسم.»(2)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 مجله فردوسی،شماره757مورخ 13/1/1345.

2 همان.

 

بخش چهارم:رویکرد دوباره به مطبوعات

فعالیتهای شاملو گرچه ظاهر چپ گرایانه داشت، اما در برخی موارد با شبکه‌های جاسوسی غرب مرتبط بود. ارتباط و همکاری با مهدی میراشرافی(1)نمونه‌ای از اینگونه اقدامات اوست. میراشرافی در سال 1341 از احمد شاملو دعوت کرد تا سردبیری روزنامه‌ای را که قرار بود از روز 15 اردیبهشت همان سال منتشر شود، بپذیرد. در یکی از اسناد ساواک آمده است:

«میر اشرای تصمیم دارد که جهت مقابله و معارضه با روزنامه‌های کیهان و اطلاعات، چپ روی پیش بگیرد و بدین طریق جایی برای روزنامه خود باز کند. قرار است این روزنامه از روز یازدهم اردیبهشت 1341 مرتباً منتشر گردد و فعلاً در مورد مسئولیت سردبیری آن میان ]علی‌اصغر[ صدر حاج سید جوادی و احمد شاملو رقابتی وجود دارد ولی بایستی احمد شاملو این پست را بر عهده بگیرد...»(2)

در سال 1345 احمد شاملو و یدالله رویایی تصمیم به انتشار مجله می‌گیرند و نام «بارو» را که ترکیبی از حروف ابتدای اسم هر دوشان بود برای آن برگزیدند و بدون رعایت تشریفات قانونی و اداری و بدون اینکه برای آن درخواست مجوز کنند و یا منتظر صدور امتیاز باشند، آن را انتشار دادند. هفته‌نامه «بارو» تنها سه شماره دوام آورد و به دستور مقامات دولتی به دلیل نداشتن پروانه انتشار تعطیل شد.

شاملو و یدالله رویایی جلوگیری از انتشار هفته‌نامه «بارو» را به عنوان سند اقدامات مبارزاتی خود علیه رژیم پهلوی ارائه کردند و مدعی شدند که این نشریه با دخالت مستقیم وزیر اطلاعات و «ساواک» تعطیل شد، در حالی که واقعیت امر غیر از این بود.هفته‌نامه «بارو» هم اکنون در آرشیو‌ها موجود است. دقت در محتوای مطالب آن نشان می‌دهد که این نشریه ضد رژیم حرکت نمی‌کرد، تنها اشکال موجود در راه ادامه انتشار «بارو» نداشتن امتیاز بود و شاملو هم به دلیل نداشتن شرایط و مدرک تحصیلی نمی‌توانست امتیاز روزنامه بگیرد. زیرا برای درخواست امتیاز باید حداقل مدرک لیسانس ارئه می‌کرد و شاملو فاقد آن بود.

در سال 1346 دوره دیگری از فعالیت‌های مطبوعاتی احمد شاملو آ‎غاز شد. در این سال امیر هوشنگ عسگری صاحب امتیاز مجله خوشه مسئولیت سردبیری این مجله را به احمد شاملو سپرد. همکاری احمد شاملو با مجله «خوشه» از روز هفتم خرداد 1346 و همزمان با انتشار شماره 14 از سال دوازدهم این مجله آغاز شد.در همان اوایل آمدن احمد شاملو به خوشه، حادثه‌ای رخ داد که حمایت همه‌جانبه رژیم از او بر ملا ساخت. این حادثه مرگ ناگهانی منوچهر شفیانی در کنار احمد شاملو بود. منوچهر شفیانی قصه‌نویسی جوان از اهالی خوزستان بود. او برای دیدن شاملو به مجله خوشه می‌رود و شب را با او می‌گذراند و آخر شب همراه شاملو به خانه‌اش می‌روند. شاملو که معتاد بود، مقداری از مواد مخدر خود را در اختیار شفیانی می‌گذارد و شفیانی به دلیل مصرف هروئین دچار ایست قلب شده، می‌میرد.با مرگ شفیانی مامورین شهربانی احمد شاملو را به کلانتری هدایت می‌کنند تا برای انجام تحقیق به دادگستری اعزام شود.

هنوز تشریفات اویه تشکیل پرونده مربوطه انجام نشده بود که شاملو آزاد شد و تحقیقات پیرامون مرگ منوچهر شفیانی به محاق تعطیل و فراموشی افتاد و پرونده آن مختومه اعلام گردید.(3)در همان ایام در محافل هنری و مطبوعاتی شایع شده بود که شاملو شفیانی را برای تزریق هروئین وسوسه می‌کند و با قصد قبلی او را به کام مرگ می‌فرستد.به دنبال چاپ شرح حال احمد شاملو در سلسله مطالب «نیمه پنهان» روزنامه کیهان و اشاره‌ای که به موضوع بازداشت به اتهام دخالت در قتل منوچهر شفیانی شد، نامه‌ای از آقای داراب شفیانی، برادر منوچهر شفیانی و شاکی اصلی این پرونده، به دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان رسید.

ایشان در این نامه، ضمن تأکید بر دخالت احمد شاملو در ماجرای مرگ برادرش گزارشی از چگونگی حادثه ارائه داده بود. نامه آقای داراب شفیانی را به همراه برخی اسناد که در روزنامه کیهان مورخ 27/4/1378 به چاپ رسید و با سکوت معنا‌دار آقایان احمد شاملو، مسعود بهنود و امیرهوشنگ عسگری مدیر مجله خوشه روبرو گردید را با هم بخوانیم:

«دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان

با عرض سلام و تشکر از مطلبی که در یادآوری قتل برادرم منوچهر شفیانی در روزنامه کیهان مورخ 26/12/1377 پاورقی نیمه پنهان، چاپ کرده بودید، بدینوسیله حقایقی را به شرح زیر به عرض می‌رسانم. خواهشمند است مقرر فرمایید جهت آگاهی عموم در آن روزنامه چاپ گردد.در اینکه مسبب مرگ برادرم آقای احمدشاملو بوده است، حای هیچ‌گونه شکی وجود ندارد. زیرا برابر اظهار سرایدار منزل متوفی، آقای احمد شاملو در شب حادثه، یعنی مورخ 19/7/1346 در منزل منوچهر میهمان بوده است.

سرایدار می‌گوید: تا ساعت یک بامداد من بیدار بودم و صدای هر دو نفر را می‌شنیدم. بعد از آن ساعت خوابیدم و شاملو پس از حصول اطمینان از اینکه مسمومیت منجر به مرگ برادرم کارساز واقع شده، منزل را ترک می‌نماید.ساعت 6 صبح که طبق معمول هر روز، سرایدار جهت بیدار کردن منوچهر داخل ساختمان می‌شود. وی را در حال اغما در راهرو می‌بیند و پس ازچند دقیقه آقای مسعود بهنود که در اداره طرحها و برنامه‌ها همکار منوچهر بود، که طبق روال هر روز صح حدود ساعت 7 صبح می‌آمد و با هم به اداره می‌رفتند، از راه می‌رسد، همین که از سرایدار می‌شنود که منوچهر در حال اغما است به جای کمک و رساندن او به بیمارستان، فوری فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد  و شتابان ازآن محل دور می‌شود. سپس زمانی طول می‌کشد تا سرایدار او را به بیمارستان می‌برد که منوچهر در بین راه فوت می‌کند.

این اظهارات، شواهد و دلایل کلاً در پرونده شماره 46/89 که زیر نظر آقای هدایت بازپرس وقت شعبه 4 فوق‌العاده که به علت شکایت بنده تشکیل گردید، موجود است و آقای هدایت به من گفت دست بسیار قوی پشت سرشاملو است در حالی که حتی گزارش آزمایشگاه پزشکی قانونی نوع سم را هم تشخیص داده بود که در باقیمانده استکان چای موجود بود. ابتدا من فکر می‌کردم آقای دکتر امیرهوشنگ عسگری مدیر مجله خوشه از شاملو حمایت می‌کند. به همین سبب به دیدار ایشان رفتم. اما او به من گفت اشتباه می‌کنید و به من فهماند که هوایدا و دربار از شاملو حمایت می‌کنند و آقای هدایت هم همین نظر را تائید می‌کرد. بنابراین طی تلگرافی به هوایدا نوشتم که چرا در این مورد شما شریک جرم شده‌اید؟ که از طریق اداره آگاهی و ساواک موئرد بازخواست قرار گرفتم. حال از آقایان احمد شاملو و مسعود بهنود تقاضا دارم ایشان هم لطف بفرمایند به خود زحمت بدهند جهت رهایی از عذاب وجدان، چند کلمه‌ای بیان بفرمایند تا حقایق روشن شود. در خاتمه با تقدیم فتوکپی نامه اداره بازرسی مبنی بر دستگیری آقای احمد شاملو خواهشمند است بررسی فرمائید آیا امکان دسترسی به پرونده 46/89 وجود دارد؟

با تشکر و تقدیم احترام ـ داراب شفیانی»

در اواسط دهه 1340 سفارت آلمان در تهران برنامه‌هایی ویژه هنر و ادبیات معاصر ترتیب داد و برای اولین بار در ایران مراسمی به نام «شب شعر» در باغ «انستیوگوته» واقع در چهار راه امیراکرام برگزار کرد. یکی از شبهای شعر به احمد شاملو اختصاص داشت.در این برنامه‌ها که به تبلیغات وسیعی در مطبوعات و رادیو و تلویزیونم همراه بود، شاملو بدون اینکه مورد کوچکترین مزاحمتی واقع شود، به پشت تریبون رفت و به زعم خود سیاسی‌ترین شعرهایش را خواند.(4)

استقبال از شبهای شعر موجب شد تا شاملو و امیرهوشنگ عسگری به فکر بهره‌برداری از آن بیفتند و به سودای جلب تیتراژ و تبلغ برای مجله خوشه، شب شعر شاعران نوپرداز را در محل باشگاه شهرداری تهران ـ واقع در خیابان خانقاه ـ برگزار کنند.(5)در سال 1349 احمد شاملو همکاری خود را با تلویزیون ملی ایران آغاز کرد و در این سال فیلم‌های «پاوه، شهری از سنگ» و «ون قلیچ داماد می‌شود» را کارگردانی نمود. پس از ماجرای دیدار شاملو با فرح و بوسیدن دست وی ـ که فیلم آن در سنماها نماش داده شد ـ رفتار هنری احمد شاملو در مدار توجه قرار گرفت و در محافل آن روزگار این اقدام وی نشانه‌ای دیگر از دوگانگی گفتار و کردار شاعر به حساب آمد.

در سال 1351 شاملو همزمان با اشتغال در تلویزیون، در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم مشغول بود و صفحات و نوارهای کاستی از اشعار حافظ، مولوی، خیام، نیما و شعرهای خودش را ضبط می‌کرد.(6) او در همین سال به فرهنگستان زبان ایران دعوت شد تا برای تحقیق و تدوین کتاب کوچه به فعالیت بپردازد.این همکاری سه سال ادامه یافت. در سال 1355 مسئولیت دیگری بر مسئولیتهای احمد شاملو اضافه شد و او رسماً به عنوان سرپرست پژوهشکده تلویزیون منصوب گردید.

شاملو در سال 1356 ایران را به مقصد آمریکا ترک گفت. او در مجامع دانشجویی آن دیار مدعی شد که ایران را به عنوان اعتراض به سیاستهای رژیم پهلوی ترک گفته است. (7)در حالی که سازمانهای فرهنگی و هنری رژیم حمایت همه جانبه از او را در دستور کار داشتند و به او محرمانه کمک می‌رساندند. در همین سال انتشارات امیرکبیر گزیده‌ای از اشعار او را انتشار اد و حق‌التألیفش را به آمریکا فرستاد.(8)وی به مناسبت فرا رسیدن نوروز سال 1357 در جشن عید سازمان دانشجویان ایرانی در نیویورک عضو کنفدراسیون جهانی (CIS) شرکت کرد و با اتخاذ موضوع ضد سلطنتی علیه جشن نوروز و نقش شاهان به ایراد سخنرانی پرداخت. از دیگر سخنرانان این جشن بابک زهرائی، احمد کریمی حکاک و محمود صیرفی‌زاده بودند.(9)شاملو در دوران اقامتش در امریکا هیچ حرکت مؤثری انجام نداد. او چندی بعد برای اینکه سکوت رضایت‌آمیزش را در قبال جنایات رژیم پهلوی توجیه کند، مدعی شد که بعضی از افراد در آمریکا مانع فعالیت او بوده‌اند، بویژه از رضا براهنی به عنوان کسی که جلو مصاحبه‌های مطبوعاتی او را کرفته است نام برد. براهنی در مصاحبه‌ای با یکی از مجلات، این ادعای شاملو را تکذیب کرد و گفت:«... من خودم گفتم که برای شاملو مصاحبه مطبوعاتی در آمریکا ترتیب بدهند. به دلیل اینکه شاملو را در آمریکا کسی نمی‌شناخت... بار اول که شاملو به امریکا رسید، کسی او را نمی‌شناخت، من اسم او را برای دعوت شدن دادم. بار دوم که شاملو آمد به آمریکا، روشن نبود برای چه آمده است. علاوه بر این او نمی‌توانست بدون داشتن گروه مبارز کند. خصوصاً که زبان هم بلد نبود. با مترجم هم که نمی‌شود مبارزه کرد... شاملو از نظر سیاسی در امریکا با شکست روبرو شد. چون نمی‌توانست حتی یک مقاله در یک مجله معتبر چاپ کند...»(10)

با این همه شاملو دوره اقامتش در امریکا را به عنوان یک دوره تبعید و مبارزه نشان می‌دهد. او برای اینکه در جریان انقلاب از قافله عقب نماند، با توسل به ترفندهای خاص خود کوشید خود را یک شاعر ضد رژیم که مدتی را در تبعید به سر برده معرفی کند و در این راستا حتی برای جمع‌آوری کتاب «از هوا تا آینه‌ها» از کتابفروشی‌ها هم دلیل سیاسی تراشید و با تبلیغات، آن را به صورت توقیف کتابش نشان داد. در حالی که واقعیت چیز دیگری بود و این کتاب در پی شکایت شخص شاملو از ناشر که بدون مجوز آن کتاب را به چاپ رسانده بود، جمع‌آوری شد.(11)شاملو در سال 1357 امریکا را ترک کرد و به عنوان سردبیر هفته‌نامه ایرانشهر در لندن اقامت گزید. مسئولیت این نشریه را غلامحسین باقرزاده به عهده داشت. همکاری احمد شاملو با ایرانشهر چند ماهی به طول انجامید و او 12 شماره از این مجله را انتشار داد.شاملو در بهمن ماه سال 57 قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از سردبیری «ایرانشهر» کناره گرفت.(12) درباره علت کناره‌گیری وی از سردبیری، غلامحسین باقرزاده مدیر مسئول ایرانشهر می‌نویسد:«... شما آقای شاملو چرا صریحاً موضوعی را که به استعفای شما منجر شد... مطرح نمی‌کنید؟ چرا از محتوای مقاله‌ای نام نمی‌برید که می‌خواستید به جای سرمقاله شماره 14 و 15 چاپ شود و بعد به بهانه مخالفت با چاپ آن استعفا دادید؟ (می‌گویم بهانه چرا که شما از دو هفته پیش‌تر خواستید که نام شما به عنوان سردبیر از سرلوحه روزنامه حذف شود و قصد مراجعت به ایران را داشتید...) چرا نمی‌گوئید که در مقاله مورد بحث در آستانه سفر آیت‌... خمینی به ایران ـ (موقعیت زمانی را دقت کنید) ـ شما از نهضتی که به رهبری آیت‌ا... خمینی اوج گرفته بود به تفصیل به عنوان یک ئوطئه امریکایی یاد کردید و فی‌المثل از جبهه‌گیری نیروهای مذهبی در برابر بختیار تحت عنوان «جنگ زرگری» یا «بندبازی‌های مبتذل» نام بردید و ...»(13)

وی در اسفند 1357 و در زمانی که رژیم پهلوی به طور کامل ساقط شده بود به ایران بازگشت. وی در ابتدای سال 1358 در کسوت یک انقلابی، صحبت از زجر و شکنجه و سختی و مرارت‌هایی راندکه در راه‌براندازی رژیم پهلوی متحمل شده است!! یکی از آشنایان نزدیک او در جریان تمام فراز و فرودهای زندگی شاملو، بویژه ده‌سال اخر سلطنه خاندان پهلوی قرار داشت، طی یادداشتهای کوتاه به افشای بعضی از اسرار و چگونگی حمایت رژیم شاه از او پرداخت.«... در سال 1356 که احمد شاملو به آمریکا رفته بود، همزمان با تظاهرش به مخالفت از رژیم، دولت ایران نیز آماده می‌شود تا 500 هزار دلار برای چاپ «کتاب کوچه» تألیف احمد شاملو، به دانشگاه کلمبیا بپردازد. از قرار معلوم امیرعباس هویدا نخست‌وزیر با پرداخت چنین مبلغی موافقت کرده بود و مسئولین وقت مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه کلمبیا، می‌کوشیدند تا هر چه زودتر این مبلغ در اختیار این دانشگاه قرار گیرد.

در آن موقع وزیر وقت علوم، موضوع را با رئیس مؤسسه تحقیقات و برنامه‌ریزی علمی و آموزشی در میان می‌گذارد و دستور می‌دهد تا این مبلغ از محل اعتبارات این مؤسسه به دانشگاه کلمبیا پرداخت شود. ولی رئیس این مؤسسه با پرداخت این پول مخالفت می‌کند و دلایلی می‌آورد، به این شرح؛

1ـ احمد شاملو برای تهیه و تنظیم «فرهنگ کوچه» با فرهنگستان زبان ایران قراردادی داشته است و سالها بابت این قرارداد، به طور منظم و ماهانه مبالغی کلان می‌گرفته، ولی در طی این مدت هیچ متنی در اختیار فرهنگستان نگذاشته است.

2ـ در حدود سال 1352، احمد شاملو به دستور فرخ پهلوی به عنوان مشاور دفتر دانشگاه بوعلی همدان در تهران، مبلغی معادل حداکثر حقوق استادی دانشگاه بوعلی همدان در تهران، مبلغی معادل حداکثر حقوق استادی دانشگاه دریافت می‌کرده است تا بتواند کتاب «فرهنگ کوچه» را با فراغت خاطر به اتمام برساند. در همان موقع احمد شاملو علی‌رغم مخالفت فرهنگستان زبان، به دستور فرخ پهلوی کلیه مدارک تهیه شده از فرهنگ کوچه را از فرهنگستان به محل کار خود در دانشگاه بوعلی منتقل می‌سازد.

3ـ در سال 1355 شورای پژوهش‌های علمی کشور به دستور فرخ پهلوی با پرداخت 370 هزار تومان به شاملو موافقت می‌کند تا احمد شاملو بتواند کار خود را تمام کند. ولی او بدون دادن هیچ‌گونه متنی به فرهنگستان یا دانشگاه بوعلی روانه خارج می‌شود.مؤسسه تحقیقات استدلال می‌کند، در حالی که این وجوه به شاملو پرداخت شده است، حالا به چه علت باید دولت ایران مبلغ 500 هزار دلار دیگر به دانشگاه کلمبیا حواله کند تا کتاب شاملو در خارج از ایران به چاپ برسد؟»(14)

راوی در ادامه همین یادداشت یادآور می‌شود:«... احمد شاملو این شاعر زحمتکش و این نیروی بالنده تاریخ!! در زمان واحد و همه ماهه از رادیو و تلویزیون، کانون پرورش فکری کودکان، وزارت فرهنگ و هنر، دانشگاه صنعتی، شیر و خورشید سرخ، بنیاد پهلوی، نخست‌وزیری، دانشگاه بوعلی، دفتر فرخ پهلوی و چند سازمان دولتی و خصوصی دیگر مبالغ قابل توجهی دریافت می‌کرده اتس واین پرداخت‌ها تا دی ماه 1357، آخرین ماه اقتدار خاندان پهلوی ـ برا یاو به خارج از کشور حواله شده است.»(15)

نویسنده این مطلب در پایان از احمد شاملو می‌خواهد تا اگر این گفته‌ها را دروغ می‌داند و ارتباط پیوندی به شرح مندرج دراین نوشته با رژیم نداشته است، پاسخ مستدل خود را انتشار دهد، اما شاملو هیچگاه این ادعانامه را تکذیب نکرد.شاملو بلافاصله پس از بازگشت به ایران و از نخستین روزهای حضور در کشور، موضع مخالف با انقلاب اتخاذ کرد. عفت داداش‌پور یکی از عناصر ضدانقلابی در تحریریه کیهان سلطنت طلب چاپ لندن می‌نویسد:«اسفند ماه 1357 وقتی احمد شاملو پس از چند سال اقامت در خارج از کشور به ایران بازگشت، حسن قریشی ـ مدیر مسئول کتاب هفته در دوره‌ای که شاملو سردبیر آن بود ـ مستقیماً او را از فرودگاه به خانه‌اش در تجریش برد. من که با سه خواهر شاملو دوستی داشتم، به دعوت یکی از آنها به جمعشان پیوستم. انقلاب شده بود و شاملو هم به وطن برگشته بود. خانه‌شان در خیابان فرح جنوبی ـ که پدر آیدا به آنها بخشیده بود ـ در اجاره بود و تا خالی بشود چند ماهی وقت لازم داشت و در این فاصله شاملو اوقاتش را در منزل آشنایان می‌گذراند.»(16)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 صالح پور،محمدتقی،شاملودرقلمرومطبوعات،مهر1376.

2 گزارش مأمور ویژه ساواک،به نقل ازکتاب ظهوروسقوط سلطنت پهلوی،اثرارتشبدحسین فردوست،جلددوم،ص311،310.

3 ماجرای مرگ شفیانی بدون اشاره به شاملودرروزنامه هاومجله فردوسی امده است.

4 روزنامه های تهران وبرخی مجلات گزارش این مراسم رادرج کرده اند.

5 اوجی،منصور،«ائینه رویا،اه از دلت،اه...»بخش اول.

6 شاملو،ایدا،سالشمارزندگی شاملو،ذیل وقایع سال 1351.                 7 همان.                  8 همان.

9 جزوه افق روشن،کتابخانه دفترسیاسی سپاه پاسداران.

10 مجله امیدایران،شماره 23،مورخ 18 تیر 1358،مصاحبه بابراهانی.        11 مصاحبه باروزنامه کیهان مورخ 22/4/1357.

12 روزنامه اطلاعات،14/11/1357.                                                   13 روزنامه بامداد،12/4/1358.

14 رفعت،دکترمحسن،روزنامه کیهان،27/5/1358.                                15 همان.

16 داداش پور،عفت ابرازاحساسات،و ین ،تیرماه 1376.

بخش پنجم:نان به نرخ روز

شاملو به اقتضای منافعش جذب قدرتهای مسلط می‌شود. همانطور که در اواخر اقتدار رضاخان که آلمانیها به عنوان نیروی برتر در ایران جایگاه و پایگاه داشتند، شاملو به جانب آنان رو کرد و برای جلب رضایت آنان تا ارتکاب و اشتغال به جاسوسی پیش رفت.(1) اما در اواسط دهه 1320 زمانی که مشاهده کرد حزب توده روز به روز قدرت می‌گیرد، به سمت آن متمایل شد و همراه فرهنگ فرهی در هواداری و تبلیغ مواضع این حزب روزنامه و مجله انتشار داد؛(2) در حالی که چند سال قبل از آن فعالیت‌های ضد کمونیستی داشت و در قضایای آذربایجان نیروهای کمونیست و هواداران پیشه‌وری قصد اعدام او را داشتند.(3)وی پس از کودتای 28 مرداد 1332 از طریق علی جواهر کلام و مهدی میراشرافی در خدمت شبکه مطبوعاتی بدامن قرار می‌گیرد و در کنار اسماعیل پوروالی روزنامه بامشاد و پس از آن مجله «آشنا» را منتشر می‌سازد.(4) و در اواخر دهه چهل وقتی باد به پرچم فرخ پهلوی می‌خورد، به دستبوس او می‌رود و از رهگذر حمایت او به «پاداش» دست می‌یابد.(5)

شاملو در اسفند 1357 به ایران بازگشت و در نخستین اقدام به ارزیابی موقعیت و جایگاه گروههای مختلف سیاسی پرداخت. او خود را در جبهه ضد انقلاب و در رودرویی با نیروهای مذهبی قرار داد، از همین رو به گروهکهای چپ‌گرا، بها داد و برای نزدیکی به آنان و برخورداری از امکانات تبلیغاتیشان شعر «نازلی سخن نگفت» را به تحریریه روزنامه کیهان ـ که بعضاً عضو گروهکهای چپ واکثراً گرایش چپ آمریکایی داشتند ـ سپرد و از آنان خواست تا این شعر را به نام جدید «و ارطان سخن نگفت» انتشار دهند. شاملو مدعی شد که این شعر را برای یکی از اعضای حزب توده به نام وارطان ـ که گفته می‌شد در زیر شکنجه‌ رژیم جان داده ـ سروده است.(6) شاید این اقدام وی از صادق‌ترین مؤیدها برای ادعای فرصت‌طلب بودن شاملوست. نمونه دیگری را هم می‌توان بر آن افزود: وقتی دولت اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید، شاملو شعر «خطابه تدفین» را که قبلاً به یکی از مبارزان ضد رژیم و یکی از اعضای حزب توده، یعنی خسرو روزبه تقدیم کرده بود، پس گرفت و در اعلامیه‌ای به همین مناسبت نوشت:«مناسبت این شعر ـ اعدام خسرو روزبه ـ برای همیشه منتفی تلقی می‌شود. بشر اولیه‌ای که حاضر می‌شود تنها برای بهره‌برداری سیاسی، در مقام جلادی فاقد احساس، دست به قتل موجودی بی‌ارج‌تر از خود بیالاید، تنها یک جنایتکار است و بس ...»(7)

این در حالی است که شاملو در مصاحبه‌ای با رزونامه آیندگان که نظرش را درباره احزاب چپ‌گرا پرسیده بودند می‌گوید:«همین قدر می‌توانم بگویم که شور آگاهی سیاسی و احساس و ایمان و عشق بسیاری از اعضای جوان این احزاب را مشاهده کرده‌ام و برای آنان احترامی عمیق قائلم و به پیروزی‌شان اطمینان دارم»(8)همو بود که در جریان انتخابات مجلس شورای اسلامی همگام با باقر پرهام، اساعیل خویی، هما ناطق، محمدعلی سپانلو، نعمت میرزازاده و ... از کاندیدای چریکهای فدائی و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) پشتیبانی کرد.(9)

شاملو همپا و همراه با بعضی از گروههای تروریستی در برابر اندیشه و تفکر دینی موضع گرفت. او در نخستین شماره کتاب جمعه، شدیدترین حملات را نثار حکومت اسلامی کرد:«روزهای سیاهی در پیش است. دوران پرادباری که اگر چه منطقاً عمری دراز نمی‌تواند داشت، از هم اکنون نهاد تیره خود را آشکار ساخته است و استقرار خود را بر زمینه‌ای از نفی دموکراسی، نفی ملیت و نفی دستاوردهای مدنیت و فرهنگ و هنر می‌جوید ... پس نخستین هدف نظامی که هم اکنون می‌کوشد پایه‌های قدرت خود را به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گامهای خود را با به آتش کشیدن کتابخانه‌ها و هجوم علنی به هسته‌های فعال هنری و تجاوز آشکار به مراکز فرهنگی کشور برداشته، کشتار همه متفکران و آزاد اندیشان جامعه است ... اکنون ما در آستان توفانی رونده ایستاده‌ایم. بادنماها ناله‌کنان به حرکت درآمده‌اند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است.(10)گویی ارائه کردن چهره تاریک و سیاه از انقلاب و پراکندن بذر ناامیدی در ذهن و اندیشه مردم وظیفه‌ای بود که در این ایام، احمد شاملو آن را بر خود فرض می‌دانست.شاملو شعری نیز به نام «صبح» با همین مضمون سرود که در تفسیر آن ع ـ پاشائی می‌گوید:«... در این شعر ... انقلاب به مثابه باران فریبی است که گیاهی نمی‌رویاند و خاک را به آوازی سبز مترنم نمی‌کند یعنی باران زهر است...»(11)

این شعر در اردیبهشت سال 1358 تنها سه ماه پس از استقرار نظام جدید انقلابی در شرایطی که هنوز دولت موقت به طور کامل نیز مستقر نشده بود، سروده شده است.شاملو در همین ایام طی گفت‌و گو با مسعود بهنود سردبیر مجله تهران مصور، رهبران انقلاب اسلامی را اینگونه تصویر می‌کند:

«...«رهبران انقلابی» پشت پرده گمنامی پنهان شده‌اند. نمی‌دانیم اعضای شورای انقلاب، چه کسانی هستند. سوابق و صلاحیت آنان برای مردمی که چنین انقلاب شکوهمندی را به ثمر رسانیده‌اند آشکار نیست. آیا با این مردم چنین رفتاری شایسته است؟ آیا این مردم حق ندارند که آمران جدید خود را بشناسند و بدانند چه کسانی سرنوشت ایشان را به دست دارند و به کجا رانده می‌شوند؟ پاسخی که شنیدم سفسطه آمیز بود...»(12)شاملو در سالهای آغازین انقلاب اسلامی به همراه همفکران خود از گروهکهایی نظیر «سازمان چریکهای فدایی خلق» و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حمایت کرد و بیانیه‌ نهایی انتشار داد. در شمار این بیانیه‌ها می‌توان به اعلامیه حمایت از کاندیدهای سازمان‌های مجاهدین و گروهک مارکسیستی چریکهای فدایی اشاره کرد. در بعضی از بیانیه مذکور آمده است:

«... از آنجا که تحقق آرمانهای قیام به منظور استقرار مناسبات عادلانه اجتماعی در گروه مبارزه برای تثبیت حقوق کار و دموکراسی و ... در پیوندی ناگسستی به مبارزات ضد امپریالیستی خلق‌مان ارزیابی می‌کنیم... ما گروهی از نویسندگان، شاعران و ... از کاندیداهای سازمان چریکهای فدایی خلق و کاندیداهای عضو سازمان مجاهدین خلق ایران اعلام می‌داریم و ...»(13)

همچنین در اردیبهشت ماه سال 1360 و در شرایطی که بنی‌صدر رئیس‌جمهور وقت با گروهائی نظیر سازمان منافقین، جبهه ملی، نهضت آزادی پیونده خورده بود و توطئه‌های خود را علیه نظام جمهوری اسلامی و یاران امام گسترش می‌داد شاملو به همراه 12 نفر دیگر از همفکران خود پیام ویژه‌ای برای مسعود رجوی سرکده سازمان مجاهدین خلق ارسال کرد.(14)

مسعود رجوی نیز در پاسخ به شاملو و یارانش نوشت:«... برای مجاهدین خلق و میلیشیای مردمی و برای همه انقلابیون ایران بطور اعم، جای سرافرازی است که اکنون بیش از پیش از حمایت شما و سایر دوستانتان برخوردار شده‌اند ... از قدیم الایام هر ابراهیمی که قصد گذر کردن از آتش داشت شما و سایر رزمندگان میدان «هنر» را در کنار خود می‌یافت. پس ما و هر آن کس که مژده شکستن مستان را در دیگر حربه‌های خلق بر خود ببالیم و ... اجازه‌ می‌خواهم بار دیگر بر نیاز تمامی خلق و نیاز تمامی فرزندان جانبازش، بر ضرورت کار انسانی و انقلابی خلاق شما تاکید کنم.»

برادر شما مسعود رجوی(15)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 فرهی،فرهنگ،دفترهنر،ویژه شاملو،مهر1376.                                        2 همان.

3 شاملو،ایدا،سالشمارزندگی احمدشاملو،چاپ امریکا.

4 صالح پور،محمدتقی،دفترهنر،شماره 8.                               5 رفعت،دکترحسین،کیهان،مورخ 27/5/1358.

6 روزنامه کیهان،مورخ 27/12/1358.                                     7 کیهان سلطنت طلب،چاپ لندن،مورخ 14/10/1367.

8 ایندگان،مورخ 14/1/1358.                                              9 نشریه اندیشه ازاد،اعلامیه شماره 2مورخ 14/8/1358

10 شاملو،احمد،کتاب جمعه،شماره اول،مرداد1358.

11 کتاب جمعه،شماره اول،4/5/1358،ص 78،ابدانه های چرکی باران تابستان،ع – پاشائی.

12 تهران مصور،شماره 22،مورخ 1/4/1358،مصاحبه مسعودبهنودباشاملو.

13 مجله اندیشه ازاد،شماره 2،مورخ 14/8/1358،برخی ازامضا کنندگان بیانیه مثلا ضدامپریالیستی فوق عبارتنداز:

باقر پرهام،ناصرزرافشان،محمدعلی سپانلو،عمران صلاحی،هوشنگ گلشیری،علی میرفطروس،محسن یلقانی و...

14 مجاهد،ارگان سازمان مجاهدین خلق،شماره 122،مورخ 1/2/1360.         15 همان،شماره 123،مورخ 14/3/1360.

 

بخش ششم:در عرصه تهاجم فرهنگی

با خاموش شدن صدای غرش توپها و خمپاره‌ها و غریو مسلسل‌ها در جبهه‌های نظامی، دشمن که از این طریق طرفی نبسته بود به عرصه فرهنگی روکرد و تهاجمی وسیع و همه جانبه را علیه بنیادهای فکری انقلاب آغاز نمود. دشمن در عرصه این تهاجم یا به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب، حضرت‌آیت‌الله خامنه‌ای، در این شبیخون فرهنگی، بیش از هر چیز به روشنفکران تکیه داشت و بدون امداد این جماعت قادر به پیشبرد برنامه‌های خود نبود.بعد از تهاجم نظامی، جریان روشنفکری وابسته، قوی‌ترین جریانی بود که می‌توانست توطئه وسیعی را از خارجی و داخل علیه بنیادهای فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی آغاز کند. هشت سال جدال بی‌وقفه در عرصه دفاع مقدس موجب توقف این جریان شده بود و روشنفکرانی که پرچم اسلاف خویش را در همسو کردن مردم با تاریخ و تمدن غرب به دوش می‌کشیدند، یا در سکوت و خلوت به انتظار فراهم شدن فرصت نشسته یا به پناهندگی در کشورهای غربی درآمده بودند بر همین اساس فراهم آوردن امکان بازسازی و تجمع دوباره نیروها و سازمانها و بنیادهای فرهنگی جریان روشنفکری وابسه و حمایت وهدایت مجامع متمایل به غرب در دستور کار کارگزاران جریان جهانی سلطه قرار گرفت.

احمدشاملو یکی از نخستین افراد جریان روشنفکری بود که با این فراخوان امپریالیستی پاسخ مثبت داد و با تمام وجود تلاش در راه تحقق اهداف استعماری غرب را آغاز کرد. سوابق همکاری او با نهادها و جریان‌های استکباری غرب در روزگار اقتدار محمدرضا پهلوی و تلاش وی در راه انتشار کتاب جمعه در سالهای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی ـ که با هدف ایجاد یک مرکز و پایگاه برای گردهم آمدن روشنفکران معاند و مخالف با انقلاب اسلامی انجام می‌شد ـ همه و همه نشان از همسویی و همگامی او با قدرتهای بیگانه داشت.از این روی رسانه‌های غربی و رادیوهای بیگانه بار دیگر بر روی وی و سایر دوستانش سرمایه‌گذاری کرند و با فراهم آوردن فرصت‌های لازم، مانور پیرامون عملکرد این جریان فرهنگی را آغاز نمودند. از این زمان به بعد است که احمد شاملو و دیگر همراهانش را در صف چهره‌ها و شخصیت‌های اعزامی به سفرهای خارج از کشور می‌بینیم و نامشان را در لیست سخنرانان علمی و دانشگاهی می‌یابیم و یا یک بنیاد به اصطلاح فرهنگی جایزه ویژه خویش را به او اعطاء می‌کند و اخبار مربوط به آن با آب و تاب در رسانه‌های صهیونیستی و نشریات ضد انقلابی درج می‌شود و برخی مجلات وابسه به این محافل خود چاپ می‌کنند. به نمونه‌ای از اینگونه تحریکات و اینگونه جوایز خلق‌الساعه و یا سفارشی توجه کنید:«جایزه ادبی بین‌المللی نویسندگان آزاده، امسال به احمد شاملو، شاعر و نویسنده ایرانی تعلق گرفت و در تاریخ 11 ژانویه 1991 به او تقدیم شد. این جایزه همه ساله از سوی بنیاد آزادی بیان به نویسندگان آزاداندیش اهدا می‌شود...»(1)کارگزاران امپریالیستی در راستای برنامه شخصیت پردازی و اعتبار بخشیدن به احمد شاملو، دامنه تبلغیات در این مورد را وسعت می‌دهند و احمد شاملو را به دروغ کاندیدای دریافت جایزه نوبل ادبی معرفی می‌نمایند.اعطای جوایز ادبی و هنری به روشنفکران و طرح پی در پی اسم و رسم آنان در مطبوعات و محافل غربی بدین جهت صورت می‌گرفت که ضمن تقویت این جریان در ایران، و رخنه در روح و جان جوانان بی‌خبر از همه جا، نهال تفکر معنوی و اندیشه اسلامی را از درون بپوسانند.

به هر حال شاملو بدن نگرانی از غم نان و نگرانی از فراد، از این کشور به آن کشور و از اروپا به آمریکا می‌رود و همواره موجی از تبلیغات مبالغه‌آمیز او را همراهی می‌کند. به یک نمونه از این نوع تبلیغات مبالغه‌آمیز توجه فرمایید:«احمد شاملو شاعر برجسته ما و همسفر فرزانه او آیدا در ماه اردیبهشت امریکا را ترک می‌کنند. این سفری پربار برای احمد شاملو و آیدا بود و شاید هیچگاه نه احمد شاملو و نه آیدا و نه مردم این سفر را که پی‌آمد بسیار داشت، از خاطر نبردند. احمد شاملو تکیه گاه مردم ایران است و سیاستگران ایرانی باید حرمت شاعر بزرگی را که چشم و چراغ دل مردم ایران است، نگهدارند...»(2)

در این خبر سعی می‌شود که یک شاعر آلوده به انواع ابتذالات و کاملاً غربزده را تکیه‌گاه مردم ایران بنامند و سپس برای مسئولین ایرانی رهنمود صادر می‌فرمایند که حرمت این چشم و چراغ و دل ملت ایران را نگهدارند.سفر شاملو به اتریش نمونه دیگری از سفرهای تبیلغاتی و نمونه‌ای از تلاش محافل استکباری در راه شخصیت‌پردازی از اوست. کوشش برای اینکه از شاملو یک هنرمند برتر و به اصطلاح «سوپراستار» بسازند و جوانان نوخاسته و فاقد تجربیات عینی و عملی این آب و خاک را به دنباله روی از او تشویق کنند.شاملو و همسرش آیدا پس از اقامتی طولانی به اتریش می‌روند و یک هفته در این کشور اقامت می‌کنند و میزبان آنان، ظاهراً مهدی اخوان لنگرودی شاعر نوپردازی است که گویا اینک در شهروین به تجارت فرش مشغول است.

کارگزاران تبلیغاتی در داخل کشور برای اینکه در عرصه این شخصیت‌پردازی کاذب به حداکثر بهره‌برداری برسند، ماجرای این سفر و جزئیات اقامت شاملو در اتریش را در کتابی گرد آوردند و چندی قبل توسط یکی از ناشران داخلی انتشار دادند. این کتاب ظاهراً به قلم مهدی اخوان لنگرودی است. اما برخی از اهالی قلم و آنان که با شیوه‌های نگارش شاملو آشنایی دارند، بر این باورند که این کتاب را خود شاملو نوشته و یا نوشته اخوان لنگرودی بازنویسی کرده است.به طور کلی اگردر زندگی احمد شاملو دقت کنیم می‌بینیم که همواره او از حمایت رسانه‌های وابسته به بیگانه در خارج و برخی غرب‌زدگان داخل کشور برخوردار بوده است و همیشه اینگونه رسانه‌ها می‌کوشند تا از شاملو یک «قهرمان» بسازند. این جریان می‌کوشد تا در همه جا شایع سازد که احمد شاملو شدیداً تحت نظر است و آزادی هیچگونه فعالیت فرهنگی و اجتماعی را ندارد. در حالی که او از نهایت آزادی‌ها در این سرزمین برخوردار است. مطبوعات داخلی با درج اخبار و گزارشهایی پیرامون فعالیت‌ها و سفرهای وی به خارج وداخل کشور مطالبی را به چاپ می‌رسانند و مجموعه شعر و نوار کاست اشعارش را به بازار عرضه می‌نمایند، و اخیراً برخی از اشعار و ترانه‌های خود را به قیمت‌های گزاف به آهنگسازان فروخته و سرودهایی با اشعار او مرتباً از صدا و سیما پخش می‌شود و در شرایطی که وی و برخی از نشریات هواداروی دم از محدودیت حضور او در عرصه فرهنگ می‌زنند نشریات دولتی نیز با بذل و بخشش به تجلیل یکسویه از وی می‌پردازند، به طور مثال هفته‌نامه ایران جوان زیرمجموعه روزنامه ایران و خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران یک صفحه کامل خود را به تجلیل از کتاب جدید وی اختصاص می‌دهد و می‌نویسد:«متبرک باد نام تو ... ما با روشنایی که شاعر به چشممان داده است، دوره می کنیم شب را و روز را و هر بار تازه می‌شویم به جادوی شعر او که «بامداد» شعر ایران است تا همیشه...»(3)

در اردیبهشت ماه سال 1378 سفیر سوئد در تهران در گفت‌و گویی اختصاصی با گروه ادب و هنر روزنامه نشاط اعلام کرد، جایزه «استیگ داگرمن» به احمد شاملواعطاء می شود.(4) این خبررا روزنامه های دولتی از جمله روزنامه دولتی ایران درکنارچاپ عکس بزرگی ازشاملو ، در صفحه اول خود به چاپ رساند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ماهنامه دنیای سخن،شماره 39،مورخ اسفندماه 1369،ص 18.

2 نشریه ضدانقلابی سیمرغ چاپ امریکا،شماره 21،سال 1370.

3 مجله ایران جوان،مورخ 20/1/1377 وروزنامه خرداد،مورخ 1/4/1378.

4 هفته نامه نیمروز،چاپ خارج از کشور،شماره 535،مورخ 24/2/1378.

 

بخش هفتم:نظرات شاملو درباره فردوسی

سال 1369 به دعوت «مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران» ـ سیرا (CIRA) ـ جلساتی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا منعقد گردید که هدف ظاهری آن، بررسی هنر و ادبیات و شعر معاصر فارسی بود. در این جلسات عمدتاً روشنفکران معاند و سکولار همچون هما ناطق، محمد عنایت و ... سخنرانی داشتند. سخنران یکی از این جلسات احمد شاملو بود، که وی با ایراد سخنانی جنجالی پیرامون شاهنامه به مباحث زیادی درباره خود دامن زد.(1) صحبتهای شاملو فی‌البداهه بود و حاضران در جلسه نوشته‌اند که او گفت:«برای مبارزه با جهل وتعصب، بایستی باورها و اعتقادات مردم را تغییر داد  و یکی از آنها باور غلطی است که ما به «شاهنامه» پیدا کرده‌ایم. شاهنامه پر از جعل واقعیت‌هاست ... فردوسی، هم‌نژادپرست و فئودال بود و کاری که در شاهنامه کرده است عبارت است از دفاع از طبق و گروه خودش...»(2)

این سخنان واکنشهای افراد زیادی را علیه شاملو برانگیخت که به مواردی اشاره می‌کنیم. هفته‌نامه نیمروز با اشاره به جنجالی که شاملو به خاطر استهزا و هتک حکیم ابوالقاسم فردوسی آفرید، نوشت:«... شاملو در سفر گذشته در برکلی ضمن سخنانی با استناد به حرفهای دوستش علی حصوری، به حکیم فردوسی حمله کرد و ضحاک را که فردوسی از او ]او را[ به خاطر بی‌عدالتی‌ها و حق‌کشی‌هایش در شاهنامه شدیداً مورد انتقاد قرار داده است، به سختی ستود...»(3)

حسن شهباز ـ جاسوس بازنشسته امریکا و رئیس سابق کلوپ روتاری رنچو لوس‌آنجلس ـ شاملو را شاعری معرفی کرد که آرمانهای سیاسی‌اش همه جهات شاعرانه‌اش را تحت‌الشعاع خود قرار داده و گفت:«... موضوعی که موجب شگفتی است پی‌ورزی پژوهشگر متعهد در تحمیل عقاید مارکسیستی است. آقای احمد شاملو به کاربردن واژه‌های توهین‌آمیز ر روانه می‌دارند و از اهانت به مقدسات یک جامعه خودداری نمی‌کنند. برای این که از عقایئ اشتراکی خود حمایت کنند...»(4)

مهدی اخوان ثالث نیز در واکنش به این سخنان، در یک جلسه شعر خوانی در پاریس گفت:

«... می‌گوید کاوه لمپن بوده، حالا بوده، مگر چه اشکالی دارد؟ تو که طرفدار «لمپن‌ها» بودی! کجای کاری بچه؟ مطرح بودن به هر قیمتی؟ آخر یعنی چه؟...»(5)

و نشریه دیگری در خارج از کشور نوشت:«... اخوی احمدخان شاملو ـ متخلص به الف. بامداد ـ هم که از دیرباز خود را کارشناس ادب و فرهنگ ایران دانسته‌اند و اخیراً هم به میمنت و مبارکی وارد جمع مورخان و جامعه‌شناسان صاحب فتوی درآمده‌آند، فی‌الواقع جزو «ناشی‌»هایی نیستند که سرنا را از سرگشادش می‌زنند... فقط می‌پردازیم به عناد بی‌پایه ایشان با شعر و ادب کلاسیک ایران و اخیراً کینه‌ورزی او با تاریخ ما...»(6)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 هفته نامه نیمروز،چاپ خارج از کشور،شماره 62،مورخ 21/2/1369،متن سخنرانی شاملو ص 8.

2 کیهان سلطنت طلب،چاپ لندن،شماره 299،مورخ 6/2/1369.

3 هفته نامه نیمروز،چاپ خارج از کشور،شماره 265،مورخ 30/2/1373.

4 کیهان سلطنت طلب،چاپ لندن،شماره 301،مورخ 20/2/1369.

5 ماهنامه دنیای سخن،شماره 33،مهدی اخوان ثالث،اول واخرشاهنامه،ص 26.

6 نشریه شاهین،چاپ خارج ازکشور،شماره 2،مورخ 1369.

 

بخش هشتم:نظرات شاملو درباره حافظ

در سال 1350، در حاشیه کنگره جهانی حافظ و سعدی در شیراز، شاملو طی یک گفت‌و گوی با خبرنگار روزنامه کیهان می‌گوید:«... عظمت حافظ در طرز تفکر اوست، ... من به دلایل بسیاری، حافظ را ضد «جبر» می‌دانم،در این صورت اگر در پاره‌ای از ابیاتش می‌بینم که خطاب به زاهد می‌گوید؛ از ازل خدا مرا گناهکار خلق کرده، شک نیست می‌خواهد منطبق جبری آن حضرت را گرزوار به کله‌اش بکوبد...»(1)

او سالها پیش در مصاحبه با مجله فردوسی حافظ را در شمار شعرای ضعیف ارزیابی کرده و او را از متوسط شاعران محدوده‌تر دانسته بود:« افق او ]حافظ[ از افق بسیاری شاعران متوسط روزگار ما نیز محدودتر بوده است... شاید بتوان ادعا کرد که می‌توان در پرمایه‌ترین اشعار شاعری چون «البوت» چنان غوطه خورد که شناگری ماهر در گردابی هایل، اما هرگز نمی‌توان درباره حافظ این چنین ادعا کرد.»(2)

احمد شاملو، شاعر بزرگ حافظ شیرازی را هم در خدمت کسب شهرت برای خود می‌گیرد و با تصحیح عزلیات حافظ و انتشار آن می‌کوشد تا برای مدتی خود را مطرح سازد و نام خود را بر سرزبانها بیندازد.انتشار مجموعه غزلیات حافظ به تصحیح احمدشاملو، موجب حرف و حدیث فراوان در میان اساتید ادبیات فارسی و حافظ شناسان و هر یک از آنان به طریقی نظرات او را مورد انتقاد قرار دادند؛ که از آن میان پاسخ استاد شهید مرتضی مطهری پیش از همه قابل تعمق و توجه بوده استاد مطهری با صراحت به ناتوانی شاملو در شناخت حافظ اشاره کرد و طی مقاله‌ای نوشت:«... ماتریالیست‌های ایران اخیراً به تشبثات مضحکی دست زده‌اند. این تشیثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را می‌رساند. یکی از تشبثات «تحریف شخصیت‌ها» است. کوشش دارند از راه تحریف شخصیت‌های مورد احترام, اذهان را متوجه مکتب و فلسفه خود بنمایند. یکی از شاعران به اصطلاح نوپرداز اخیراً دیوان لسان‌الغیب خواجه شمس‌نالدین حافظ شیرازی را با یک سلسله اصلاحات به جاپ رسانده و مقدمه‌ای بر آن نوشته است. مقدمه خود را چنین آغاز می‌کند:

«به راستی کیست این قلندر یک لاقبای کفرگوکه در تاریک‌ترین ادوار سلطه ریاکران زهدفروش یک تنه وعده ستاخیز را انکار می‌کند، خدا را عشق و شیطان را عقل می‌خواند و شلنگ‌انداز و دست‌افشان می‌گذرد که:

این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی.

وین دفتر بی‌معنی، غرق می‌ناب اولی.

یا تسخر زنان می پرسد:

چو طفلان تا کی‌ای زاهد فریبی

به سیب بوستان وبوی شیرم(3)

و یا آشکارا به باور نداشن مواعید مذهبی اقرار می‌کند که ...

من امروزم بهشت نقد حاصل می‌شود

وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟

به راستی کیست این مرد عجیب که با اینهمه، حتی در خانه قشری‌ترین مردم این دیار نیز کتابش را با قرآن و مثنوی در یک طاقچه می‌نهند، به طهارت دست به سویش نمی‌برند و چون به دست گرفتند، همچون کتاب آسمانی می‌بوسند و به پشیبانی می‌گذارند، سروش غیبش می‌دانند و سرنوشت اعمال و افعال خود را تمام بدو می‌سپارند. کیست این مرد کافر که چنین به حرمت در صف اولیاء الهی‌اش می‌نشانند؟...»(4)

شهید مطهری در ادامه می‌گوید:

«من اضافه می‌کنم: کیست این مرد که با اینهمه کفرگویی‌ها و انکارها و بی‌اعتقادی‌ها، همشاگردیش در درس خواجه‌قوام‌الدین عبدالله که دیوان او را پس از مرگش جمع‌آوری کرده از او به عنوان «ذات ملک صفات، مولاناالاعظم السعید، المرحوم‌الشهید، مفخرالعلماء استاد تخاریرالادبا، معدن الطائف‌الروحاثیه، مخزن المعارف السجانیه یاد می‌کند و علت موفق نشدن خود حافظ به جمع‌آوری دیوانش را چنین توضیح می‌دهد که به واسطه محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احساس و بحث کشاف و مفتاح و مطالعه مطالع و مصابح و تحصیل قوانین ادب وتجسس دواوین عرب به جمع اشتات غزلیات نپرداخت. ... به راستی این کافر کیست که از طرفی همه مواعید مذهبی را انکار می‌کند و از طرفی دیگر می‌گوید:

زحافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد

لطایف حکمی با نکات قرآنی

این کیست که از یک طرف رستاخیز را انکار می‌کند و از طرف دیگر انسان را به گونه‌ای دیگر می‌بیند. دل را «جام‌جم» و «گوهری که ازکان جهان دگر» است. قطره‌ای که «خیال حوصله بحر می‌پزد.» «پادشاه صدره‌نشین» می‌خواند و به انسان قبل‌الدنیا» و «انسان بعدالدنیا» معتقد است؟ دنیا را کشتراز از جهانی دگر معرفی می‌کند و دغدغه «نامه سیاه» دارد و تن را غباری می‌داند که غبار چهره جانش شده است.

سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد.

گوهر جام جم کان جهانی دگر است

تو تمنا زگل کوزه گران می‌داری؟

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

چنین قفس نه سزای چومن خوش‌الحانیست

روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم

از نامه سیاه نترسم که روز حشر

با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم.(5)

استاد مطهری سپس با صراحت به فقر دانش افرادی چون احمد شاملو و اینکه اینگونه افراد شناخت درستی از عرفان ندارند اشاره می‌کند و می‌افزاید:

«این کافر کیست که از طرف مطابق تحقیق عمیق و کشف بزرگ شاعر سترگ معاصر!!! در بی اعتقادی کامل به سر می‌برده و همه چیز را نفی وانکار می‌کرده و از طرف دیگر، در طول شش قرن مردم فارسی زبان دانا و بیسواد او را در ردیف اولیاء ا... شمرده‌اند و خودش هم جا و بی‌جا سخن از معاد و انسان ماورایی آورده است ما که کشف این شاعر بزرگ معاصر را نمی‌توانیم نادیده بگیریم، پس معما را چگونه حل کنیم؟ من حقیقتاً نمی‌دانم که آیا واقعاً این آقایان نمی‌فهمند یا خود را به نفهمی می‌زنند؟ مقصودم این است که آیا اینها نمی‌فهمند که حافظ را نمی‌فهمند ویا می‌فهمند که نمی‌فهمند ولی خود را به نفهمی می‌زنند؟ شناخت مانند حافظ آنگاه میسر است که فرهنگ حافظ را بشناسند و برای شناخت فرهنگ حافظ، لااقل باید عرفان اسلامی را بشناسند و با زبان این عرفان گسترده آشنا باشند.عرفان، گذشته از اینکه مانند هر علم دیگر اصلاحاتی مخصوص به خود دارد، زبانش زبان رمز است. خود عرفا در بعضی کتب خود، کلید این رمزها را به دست داده‌اند. با اشنایی با کلید رمزها، بسیاری از ابهامات رفع می‌شود.اینجا به عنوان مثال موضوعی را طرح می‌کنیم که با اشعاری که شاعر بزرگ معاصر!! به عنوان سند الحاد حافظ آورده مربوط می‌شود و آن موضوع «دم» یا «وقت» است.

عرفا و در این جهت حکماء نیز با آنها هم عقیده‌اند ـ معتقدند که انسان تا در این جهان است، باید مراتب و مراحل آن جهان را طی کند...

محال است که انسان در این جهان چشم حقیقت بینش باز نشده باشد و در آن جهان باز گردد. آنچه به نام «لقاء الله» درقرآن کریم آمده باید در این جهان تحصیل گردد.»

اگر حافظ می‌‌گوید:

من که امروزم بهشت نقد حاصل می‌شود

وعده فردای زاهد را چرا باور کنم

چنین منظوری دارد و با اشعار دیگرش منافات ندارد. بعضی پنداشته‌اند که حافظ تناقض‌گویی می‌کند و یا یک دوره از عمرش یک جور عقیده داشته و در دوره دیگر جور دیگر و یک گردش 180 درجه‌ای زده است.بعضی دیگر پا را از اینهم بالاتر گذاشته ومدعی شده‌اند که حافظ در هر شبانه روز یک بار تغییر عقیده می‌داده است. سرشب به عیش و نوش و باده‌گساری و شاهد بازی مشغول بوده و سحرگاه یکسره به دعا و نیاز و نیایش و توبه می‌پرداخته است. چون به همان اندازه که درباره باده وساده سخن گفته است، از سحرخیزی و گریه سخری نیز سخن گفته است.من نمی‌دانم کسانی که مفهوم عیش حافظ را به خوشباشی و به اصطلاح اپیکوریسم توجیه می‌کنند، این بیت را چگونه تفسیر می‌کنند.

نمی‌بینم نشاط عیش درکس

نه درمان دلی نه درد دینی

«...دم» یا «وقت» که عارف باید آن را مغتنم شمارد تنها این نیست که کار امروز به فردا نیفکند، بلکه هر سالکی در ر درجه و مرتبه ای که هست، «وقت» و «دم» مخصوص به خود دارد، حافظ می‌گوید:

من اگر باده خورم ورنه چه کارم باکس

حافظ راز خود و «عارف وقت» خویشم.

«... جای بسی تأسف است که مردی آنچنان این چنین تفسیر شود. به هر حال مادی مسلکان از چسباندن حافظ به خود طرفی نمی‌بندند...»(6)مطلبی نیز از بهاء‌الدین خرمشاهی در کتاب «ذهن و زبان حافظ» درباره حافظ «حافظ شیرازی» ارائه شده است که قابل توجه است. ایشان می‌نویسد:

«... معلوم نیست شاملو در تصحیح یا «روایت» این دیوان چه روشی را در پیش و چه هدف یا منطقی در سر داشه است. آیا روشش قیاسی است؟ انتقادی است؟ التقاطی است؟ و یا ابداعاً روش تازه‌ای در تصحیح متن حافظ یافته است؟ که گمان می‌کنم چنین حدس اخیر صائب تر باشد... بی‌روشی و آسانگیری شاملو در این کار، حیرت‌انگیز است...»(7)

خرمشاهی پس از استدلال نتیجه می‌گیرد که:«... اگر به شیوه شاملو یا فرزاد رأی خودمان را مبنای سنجش قرار دهیم این شبهه در میان خواهد آمد که ممکن است که دایه مهربانتر از مادر بشویم و چنان ترتیب و منطقی به ابیات فلان غزل بدهیم که روح حافظ از آن خبر نداشته باشد...»(8)

مسعود بهنود نیز در پی چاپ «حافظ شیرازی» مصاحبه‌ای با شاملو دارد که در روزنامه کیهان به چاپ رسیده است. وی در این گفت‌و گو خود به پرسشی که طرح می‌کند پاسخ می‌گوید و در بیان محق دانستن شاملو و ویژگی بارزش به سبب دخل و تصرف در اشعار حافظ می‌نویسد:«... آنجا سئوالی دیگر نیز پیش می‌آید؛ «اگر کسی چنین کند، یعنی حضور دادن استنباط‌های شاعرانه را در حافظ رایج کنیم، آنوقت است که ادامه می‌یابد و ...» و پاسخ خود من به این سئوال این است که: «هر کس شاملو نیست. شاملو سخن‌شناس است... تعصب نیست، برداشتهای درستی از حافظ دارد..»(9)

درباره کتاب «حافظ شیرازی» ایرج پزشکزاد معتقد است که:«... به تصدیق دوست و دشمن، در طول هفت‌قرن، هیچ دشمن خونخواری چنین تطاولی به حافظ نکرده است. نمی‌دانم شاملو به عظمت خرابکاری خود شعور کافی دارد یا نه و آیا این قضاوت دوست شاعرش، نعمت میرزازاده را که می‌گوید: «حافظ شاملو یک شرمساری ملی است» را شنیده است یا نه؟...»(10)فریدون تنکابنی در نگاهی به نوشته آقای شاملو درباره حافظ مصحح دکتر خانلری نیز می‌نویسد:«... اینجا هم اشکال کار آقای شاملو همان اشکال همیشگی است. یعنی معنی کردن شعر حافظ با مفاهیم و معانی امروزی...»(11)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 روزنامه کیهان،مورخ 2/2/1350.                                  2 مجله فردوسی،شماره 757،مورخ 13/1/1345.

3 به سیب بوستان وشهدوشیرم(نسخه دکترغنی وعلامه قزوینی).

4 مطهری،مرتضی،تماشاگه راز،چاپ اول،انتشارات صدرا،صص 42-41.

5 مطهری،مرتضی،تماشاگه راز،چاپ اول،انتشارات صدرا،صص 46-43.

6 مطهری،مرتضی،تماشاگه راز،چاپ اول،انتشارات صدرا،صص 50-47.

7 بهاءالدین خرمشاهی،ذهن وزبان حافظ،نشرنو،چاپ دوم،1362.                          8 همان.

9 روزنامه کیهان،مورخ 27/3/1355.

10 ایرج پزشکزاد،مجله علم وجامعه،چاپ خارج از کشور،به نقل ازماهنامه ارش،چاپ خارج ازکشور،شماره 6،مورخ

 6 /4/1370.                                                                                           11 همان.

 

بخش نهم:جلوگیری از فراموشی

کارگزاران امپریالیستی برای گرم نگهداشتن تنور تهاجم فرهنگی به افراد و عناصری چون احمد شاملو محتاجند. آنان برای اینکه او را از ورطه فراموشی برهانند، هر روز و هر هفته نغمه تازه‌ای ساز می‌کنند و با طراحی برنامه‌های تبلیغاتی ویژه‌ای سعی در مطرح نگهداشتن وی دارند، از جمله این ترفندها می‌توان به جوایز بیادها و دانشگاهای غربی اشاره کرد که بیدریغ نثار این شاعر فرهیخته!! و مردمی می‌شود و نشریات داخلی نیز اخبار این اقدامات را با آب و تاب منتشر می‌سازند. از جمله این‌گونه اقدامات می‌توان به اعطای جایزه «داگرمن» سوئد(1) و مراسم تجلیل دانشگاه‌ هاروارد از احمد شاملو اشاره کرد.(2)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 هفته نامه نیمروز،چاپ لندن،مورخ 24/2/1378.                2 روزنامه ازاد،مورخ  19/7/1378.

 

بخش دهم:مرگ شاملو

احمد شاملو از چند سال پیش مبتلا به بیماری قند بودو بارها برای درمان خود به خارج از کشور سفر کرد. اما معالجات هیچگونه ثمری نداشت. این بیماری سرانجام شاملو را از پای درآورد و او در تاریخ چهارم مرداد ماه 1379 در بیمارستان ایرانمهر تهران تسلیم مرگ شد.پیکر شاملو در امامزاده طاهرکرج به خاک سپرده شد. در مراسم تشییع او که با حضور مدیرکل دفتر وزارتی و روابط عمومی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد، محمود دولت‌آبادی قصه نویس ـ سخنرانی کرد. و سیمین بهبهانی نیز قطعه شعری خواند. مرگ شاملو بازتابهای متفاوتی داشت گروهی او را شاعری ارزشمند و والا و مردمی معرفی کردند و گروهی دیگر وی را عنصری پشت کرده به مردم و کشورش نامیدند. رسانه‌های استکباری در رادیو و تلویزیون‌های غربی، هر یک به فراخور مواضع خود، در اطراف او و آثارش به گفتگو پرداختند و محافل و مجامع وابسته به کانونهای قدرت و جریان جهانی سلطه، اعلامیه‌هایی در تمجید و تجلیل ازوی انتشار دادند.

برخی از جراید داخلی به قهرمان سازی وی پرداختند و کوشیدند تا به دروغ احمد شاملو را شاعری مردمی ـ که در تمام دوران عمرش در محدودیت و فشار زندگی می‌کرد، معرفی نمایند.

روزنامه «حیات نو» متعلق به حجت‌الاسلام هادی خامنه‌ای به مرگ شاملو توجهی ویژه نشان داد و به صورت یک سویه حرف و سخن‌های عده‌ای از وابستگان جریان روشنفکری بیماری و اعضای کانون نویسندگان، همچون جواد مجابی، سیمین بهبهانی، احمدرضا احمدی و منوچهر آتشی را در رثای او چاپ کرد(1)روزنامه ایران وابسته به خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران و زیرمجموعه آن هفته نامه ایران جوان نیز بیشترین حجم مطلب را به نقل از خبرگزاریهای غربی و برخی از یاران شاملو درباره وی نگاشتند و بیشترین تجلیل را از او به عمل آوردند، ایران نوشت.

«... با مرگ احمد شاملو... ایران نه تنها یکی از بزرگترین شعرای معاصر خود را، بلکه قوی‌ترین نماد وجدان روشنفکری خود علیه استبداد وستم را از دست داد...»(2)

این روزنامه مراسم تشیع جنازه شاملو را «پژواک عشق و آزادی» نامید(3) و با انتخاب تیتر «مرگی به سپیدی بامداد»(4) از او تجلیل به عمل آورد و هفته‌نامه «ایران جوان» زیر مجموعه روزنامه ایران هم در برخورد با مرگ احمد شاملو همین راه را پیمود و در دو شماره پیایی و در هر شماره در دو صفحه روبروی هم به شاملو و شعرش پرداخت و او را «آفتاب شعر امروز ایران» لقب داد.ایران خبرهای مرتبط با مرگ شاملو را پوششی وسیع داد و حتی بیانیه تشکیلات غیرقانونی کانون نویسندگان و پیام تسلیت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی عطاءا... مهاجرانی را چاپ کرد.(5)از سوی دیگر جراید اصولگرا با لحاظ کردن عملکرد شاملو و کین‌توزی‌های او علیه نظام اسلامی و مردم مسلمان ایران، برای مخاطبان خود به روشنگری پرداختند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 حیات نو،مورخه 6/5/1379.                  2 روزنامه ایران،مورخه 9/5/1379        

3 روزنامه ایران،مورخه 8/5/1379.            4 همان.                                          5 همان،8و5/5/1379.